آورده اند که در زمان هارون الرشید زندیقی را بگرفتند و به نزدیک خلیفه بردند . خلیفه او را گفت : " ای دشمن خدای ، تو زندیقی . " مرد پاسخ گفت : " نی ، ای خلیفه مسلمین ، من چگونه زندیق باشم که فریضه گزارده ام و سنت به جای آورده و نافله و تطوع ( اعمال مستحب ) گزارده . "
هارون الرشید گفت : " ای مدبر ، میزنمت تا اقرار کنی . " مرد پاسخ داد : " یا امیرالمومنین ، در این باب پسر عم خود را – یعنی پیغامبر ( ص ) را – خلاف میکنی . "
هارون گفت : " چگونه ؟ " مرد جواب بداد : " او تیغ میزد که به مسلمانی اقرار کنید و تو میگوئی تو را چوب میزنم تا به کافری اقرار کنی ! " هارون الرشید از این سخن متحیر شد و او را بگذاشت .
برگرفته از جوامع الحکایات
هارون الرشید گفت : " ای مدبر ، میزنمت تا اقرار کنی . " مرد پاسخ داد : " یا امیرالمومنین ، در این باب پسر عم خود را – یعنی پیغامبر ( ص ) را – خلاف میکنی . "
هارون گفت : " چگونه ؟ " مرد جواب بداد : " او تیغ میزد که به مسلمانی اقرار کنید و تو میگوئی تو را چوب میزنم تا به کافری اقرار کنی ! " هارون الرشید از این سخن متحیر شد و او را بگذاشت .
برگرفته از جوامع الحکایات
۶ نظر:
تا حالا فکر کردید چرا بزرگ ترین معلمان تاریخ یعنی انبیاء ، چوپان بودند؟!
@ مسئله این است
سلام - شاید به این علت که کار چوپان هدایت و حفاظت از گروه است .راه تحصیل امرار معاش حلال است . تقویت حس مسئولیت پذیری است .و روایتی است از امام صادق (ع) که خداوند هيچ پيغمبرى برنينگيخت مگر آن كه او را به شبانى و چوپانى گوسفندان واداشت تا بدان وسيله رعيتدارى به ايشان بياموزد. (بحارالانوار، ج11، ص 65 )
استادسبحانی نیزفرموده اند :پيامبران بخشى از عمر خود را پيش از رسيدن به مقام نبوت در چوپانى و شبانى مىگذراندند. مدتها در بيابانها به تربيتحيوانان اشتغال مىورزيدند تا در طريق تربيت انسانها شكيبا و بردبار باشند و تمام مصايب و سختيها را آسان بشمارند زيرا اگر شخصى توانست دشوارىهاى تربيتحيوان را كه از نظر هوش و فهم با انسان قابل مقايسه نيستبپذيرد قطعا خواهد توانست گمراهان را كه شالوده فطرت آنان را ايمان به خدا تشكيل مىدهد برعهده بگيرد.(جعفر سبحانى، فروغ ابديت، ج1، قم، 1363; ص )
در کل چوپانی شغلی سخت است که انسان را مقاوم، مسئول، راهبر و یاری رسان بار می اورد.
در پناه حق باشید.
سلام دوست عزيزم خسته نباشيد. دادنامه یک جانباز جنگی
از حمله به خوابگاه دانشجوئی
رسیدند به حمله به شبستان مساجد!
یک نفر این داستان را برای کسانی بگه که به ضرب انفرادی و شکنجه مردم را جاسوس و نوکر استکبار می کنن.
این داستان بسیار آموزنده هستش.
بسیار کامل بود چواب تان.
1- استادی دارم که بهم می گه برو یک مدتی چوپانی کن. شاید رفتم.
2- زندگی که همه ش امتحانه و به قول برادر پوپر:
all life is problem solving
اما مشکل ما و اساتید فعلا مشکل امتحان نیست. مشکل عقیده است!
یاهو
@ مساله این است
سلام
خسته نباشید از این همه کل کل کردن
خیلی سخته ، منکه بریدم ، اخه من نه سبزم و نه سرخ ... این جوری بیشتر آدم اذیت میشه ... از یه طرف ولایت رو داریم ، از طرف دیگه ظلم رو می بینم که نمی تونم درکش کنم ... شاید اگه میشد توجیه کنم خوب میشد ولی توجیه هم نمی تونم بکنم ...
اره زندگی همش حل مسئله است ... همش امتحانه ... کاش سر افراز در بیایم و کاش تنهامون نزاره ...
در پناه حق.
ارسال یک نظر