یا من اسمه دوا و ذکره شفا



شبِ جمعه‌اي، مهندس تماس گرفت كه هيات را با تاخير برگزار مي‌كنيم. گفت كه مشكلي براي يكي از رفقا پيش آمده است. پرس و جو كردم و معلوم شد سيد علي‌رضا در كارگاهِ قالب‌سازي‌اش پيش از افطار گرفتارِ سانحه شده است و دستش رفته است زيرِ پرس. ريزش را پرسيدم. گفت آن‌جور كه من مي‌گويم يا آن‌جور كه آن‌ها گفته‌اند. گفتم هر دو. مهندس با آرامشِ صد و بيست كيلويي‌اش پاسخ داد: آن‌ها گفته‌اند دستش از مچ قطع خواهد شد، اما من مي‌گويم كه طوري هم نيست... بچه‌سيدها كس و كار دارند...

گفتم اصلا مي‌خواهيد امشب برنامه‌ي هياتِ پنج‌شنبه‌ي اولِ ماهِ مبارك را تعطيل كنيم و برويم بيمارستان؟ خنديد مهندس. جوري كه از پشتِ خطوطِ مسيِ تلفن چين‌هاي صورتش را مي‌ديدم:


- تو ديگر چرا رضا؟ آدمِ بامعرفت! الان بايد بيمارستان را تعطيل كرد و مريض را آورد زيرِ سياهيِ هيات! آن وقت تو مي‌گويي هيات را تعطيل كنيم و برويم زيرِ سفيديِ بيمارستان؟!!
* * *
توي تاريكيِ هيات، تمامِ مدت به همان عبارتِ كميل مي‌انديشيدم. "يا من اسمه دواء و ذكره شفاء..." در اسم دوا هست و اصح اين كه اسم دواست. اما فراموش نكنيم دوا قطعي‌الوصول نيست به درمان و فراموش نكنيم شفاء مرحله‌اي است فراتر از درمان. مرضي كه درمان مي‌شود، شايد عود كند و برگردد، اما كسي كه شفا مي‌گيرد، ديگر از آن مرض متاذي نخواهد شد!

حالا مي‌فهمم كه فِرقِ تصوف و نحله‌هاي پرت و پلا كه ادعا مي‌كردند بدونِ ولايتِ اميرالمومنين، به اسمِ اعظم رسيده‌اند، چرا به جايي نمي‌رسند. اسم او دواست اما دوا قطعي‌الوصول نيست به درمان؛ دانستنِ اسم اتفاقي است در لحظه اما بودنِ در ذكر جرياني است در زمان‍؛ و حالا مي‌فهمم كه بايستي به دنبالِ ذكرِ او باشيم براي سيد علي‌رضا.
* * *
غروبِ دل‌گيرِ جمعه است؛ دمِ افطار. بيست و چهار ساعت از سانحه گذشته است. تماس مي‌گيرم با هم‌راهِ شهرام تا حالِ سيد را بپرسم. به جاي شهرام خودِ سيد گوشي را بر مي‌دارد. "شهرام مبايلش را گذاشت بيمارستان" از حالش مي‌پرسم. "ديشب عمل كردند. گفتند مچ به پايين شكسته‌گي‌هايش جزئي است. مي‌ماند انگشت شست. گفتند بايد قطع شود. بعدتر گفتند يك بندش فقط. بعد از عمل گفتند حالا يك‌جورهايي پيوندش زده‌ايم، فعلا فقط ناخنش از بين رفته است، تا خدا چه بخواهد..."

و خدا هم اوست كه اسمش دوا و ذكرش شفا و طاعتش غناست...

سر لوحه بیست و سوم - رضا امیرخانی

۵ نظر:

ر گفت...

salammmmmmm
یک نظر داری من از طرف خودم یک پاسخ داد خوشحال میشم بیایی خودت هم جواب دهی . ممنون

فریدون گفت...

درود
نمیدونم چی بگم
یا شاید نمیتونم حرفمو بزنم
فقط میگم ممنون

deldade گفت...

این روزا به خیلیا و اول از خیلیا خودم برمی خورم که از دنیا و زندگی و همه کس و همه چی شکایت دارن و ناله می کنن ! ناامید ، ناراحت ، خسته ، بی حوصله و ... با خودم فکر می کنم درد من و خیلیا اینه که خدا رو از یاد بردیم . اما نه اون خدا ! بلکه همین خدایی که گفتید . خدایی که اسمش دوا ، ذکرش شفا و طاعتش غناست ...
سلام
خیلی خوب بود
ممنونم

میرباقری گفت...

امن یجیب المضطر اذا دعاه و یکشف السوء

من گفت...

آره به خدا ...
سرلوحه ها را هرگز نمی خرم چون تقریبا همه اش در سایت لوح هست ، بعضی هایش را هم خوانده ام ...
بهترین اثر آقا رضا همان"من او"ست

یاحق