برای استاد شفیعی کدکنی

پس از چندين فراموشي و خاموشي
صبور پيرم

اي خنياگر پايرن و پيرارين
چه وحشتناك خواهد بود آوازي كه از چنگ تو برخيزد
چه وحشتناك خواهد بود
آن آواز
كه از حلقوم اين صبر هزاران ساله برخيزد
نمي دانم در اين چنگ غبار آگين
تمام سوكوارانت
كه در تعبيد تاريخ اند
دوباره باز هم آواي غمگين شان
طنين شوق خواهد داشت ؟
شنيدي يا نه آن آواز خونين را ؟
نه آواز پر جبريل
صداي بال ققنوسان صحراهاي شبگير است
كه بال افشان مرگي ديگر
اندر آرزوي زادني ديگر
حريقي دودناك افروخته
در اين شب تاريك
در آن سوي بهار و آن سوي پاييز
نه چندان دور
همين نزديك
بهار عشق سرخ است اين و عقل سبز
بپرس از رهروان آن سوي مهتاب نيمه ي شب
پس از آنجا كجا
يارب ؟
درانجايي كه آن ققنوس آتش مي زند خود را
پس از آنجا
كجا ققنوس بال افشان كند
در آتشي ديگر ؟
خوشا مرگي ديگر
با آرزوي زايشي ديگر

دکتر محمدرضا شفيعی کدکنی، استاد بارز و متبحر و محقق ارزشمند و صاحب نظر در نقد شعر و ادب فارسی که خود در شعر و شاعری جایگاهی برجسته دارد برای هميشه از ایران سفر کرد.این یکی هم رفت .....

چقدر در ابتدای ترم برای دانشجویانش ، سخت خواهد بود که دیگر او را نبینند . هر کجا هست خدایا به سلامت دارش .....

اگر در صحنه نیستی .....

اگر در صحنه نیستی،هرکجا که خواهی باش.چه به شراب نشسته باشی و چه به نماز ایستاده باشی، هر دو یکی است (دکتر شریعتی )

ربنا لاتجعلنا مع القوم الظالمين

دعاهاي قرآن كه با كلمة ربنا شروع مي‌شوند:
1-ربنا اتنا في الدنيا حسنه و في الاخره حسنه و قنا عذاب النار. (سورة بقره آيه 201)
پروردگارا در دنيا و آخرت به ما نيكي و احسان فرما و ما را از عذاب آتش دوزخ مصون بدار.
2-ربنا اتنا في الدنيا و ما له في الاخره هن خلاق (سورة بقره آيه )
پروردگارا در دنيا رحمت و نعمت به ما عنايت فرما و هر كه از رحمت تو محروم شد در آخرت بهره ندارد.
3-ربنا اتنا من لدنك رحمه و هيّي لنا من امرنا رشدا. (سورة كهف آيه 10)
پروردگارا از جانب خود بر ما رحمتي فرست و براي رشد عقلي ما وسايل هدايت و ارشاد آماده فرما.
4-ربنا انهم ضعفين من العذاب و العنهم لعناً كبيرا. (سورة احزاب آيه 68)
پروردگارا آنها كه ما را گمراه نمودند عذاب آنها را دو چندان كن و از نعمتهاي خود محروم ابدي فرما.
5-ربنا امنا بما انزلت و اتبعنا الرسول فاكتبنا مع الشاهدين (سورة آل عمران آيه 53)
پروردگارا، ما به تو و آنچه بر پيغمبرت فرستادي ايمان آورديم و از رسول تو پيروي كرديم، نام ما را از شهادت دهندگان به توحيد و نيوت قرار ده.
6-ربنا اطمس علي اموالهم و اشدد علي قلوبهم فلايومنوا حتي يروا العذاب الاليم (سورة يونس آية 88)
پروردگارا اموال آنها را نابود ساز و دلهاي آنها را قسي و سخت گردان كه ايمان نمي‌آورند جز به ديدن عذاب سخت.
7-ربنا اغفرلنا ذنوبنا و اسرافنا في امرنا و ثبت اقدامنا و انصرنا علي القوم الكافرين (سورة آل عمران آية 147)
پروردگارا گناهان ما را بيامرز و لغزش و اسراف ما را ببخش و قدمهاي ما را در راه انجام انجام وظيفه ثابت بدار و بر كفار نصرت و پيروزي بخش.

8-ربنا اغفرلنا و لا خواننا الذين سبقونا بالايمان و لاتجعل في قلوبنا غلاً للذين امنوا ربنا انك روف رحيم (سوره حشر آية 10) پروردگارا، ما و برادران ما را كه در ايمان بر ما سبقت گرفتند بيامرز و در دلهايمان براي گرويدگان به تو كينه و كدورتي قرار مده كه پروردگارا تو روف و مهرباني. 9-ربنا اصرف عنا عذاب جهنم انّ عذابها كان غراما (سوره فرقان آيه 65)
پروردگارا عذاب جهنم را كه آن عذاب براي هميشه هلاك كننده است از ما دور كن.
10- ربنا اغفرلي و لوالدي و للمومنين يوم يقوم الحساب (سوره ابراهيم آيه 41)
پروردگارا، مرا و پدر و مادر مرا و همچنين مومنين را در روز حساب بيامرز.
11-ربنا افتح بيننا و بين قومنا بالحق و انت خير الفاتحين (سوره اعراف، آيه 89)
پروردگارا دري از رحمت به سوي ما و قوم ما بگشا كه راه تو راه حق است و تو بهترين گشاينده‌اي.
12- ربنا افراغ علينا صبرا و توفنا مسلمين (سوره اعراف، آيه 126)
پروردگارا به ما تحمل و بردباري عنايت فرما و ما را جزو تسليم شدگان پيغمبرت بميران.

13- ربنا اكشف عنا العذاب انا مومنون (سوره دخان آيه 12)
پروردگارا، عذاب را از ما دور بگردان و بر طرف ساز كه ما گرويدگان به تو هستيم.
14- ربنا انزل علينا مائده من اسماء تكون لنا عيدا و لاولنا و احزنا (سوره مائده آيه 114)
پروردگارا، از آسمان براي ما مائده و غذايي فرست كه بر ما و آيندگان «روز عيد» باشد.
15- ربنا انك تعلم ما نخفي و ما نعلن و ما يخفي علي الله من شيء في الارض و لا في السما (سوره ابراهيم آيه 38)
پروردگارا تو مي‌داني آنچه در پنهان و آشكار انجام مي دهيم، بر خداوند در آسمان و زمين هيچ كار و هيچ چيز پوشيده نيست.
16- ربنا ظلمنا انفسنا و ان لم تغفرلنا و ترحمنا لنكونن من الخاسرين (سوره اعراف آيه 23)
پروردگارا، ما بر خود ستم كرديم و اگر تو ما را نيامرزي و به ما رحم نكني از زيانكاران خواهيم بود.

17- رَّبَّنَا عَلَيْكَ تَوَكَّلْنَا وَإِلَيْكَ أَنَبْنَا وَإِلَيْكَ الْمَصِيرُ . (سوره ممتحنه آيه 4)
پروردگارا در هر كار به تو توكل مي كنيم و از تو استعانت مي جوييم كه بازگشت همة ما به سوي توست.
18- ربنا فاغفرلنا ذنوبنا و كفر عنا سياتنا و توفنا مع الابرار (سوره آل عمران آيه 193)
پروردگارا گناهان ما را بيامرز و از بديهاي ما درگذر و بپوشان و ما را با نيكوكاران قرار ده.
19- ربنا لاتجعلنا فتنه للقوم الظالمين (سوره يونس آيه 85)
پروردگارا مار مورد شكنجه قوم ستمكار قرار مده.
20- ربنا لاتجعلنا مع القوم الظالمين (سوره اعراف آيه 47)
پروردگارا ما را با مردم ستمكار محشور مفرما.

التماس دعا

قانون برای همه یکسان است

امروز بعد این همه رفت و آمد و گرفتن سبقت های بی جا و سرعت های غیر مجاز ، توی ترافیک ! اتوبان آزادگان ، به یه تریلی رسیدیم و انچه نباید میشد ، شد ....... زنگ زدم افسر اومد و با اجازه تون با اینکه تریلی از پشت به ما زده بود ، ما رو مقصر دونست و گفت برو خدا رو شکر کن !! ...... بعدش گفت با این آقا ( راننده ) کاری نداری ؟ گفتم نه ، ولی با شما کار دارم ، فکر نمیکنین منصفانه قضاوت نکردین ؟ گفت : نه . کل کل کردن بیمورد بود ، راننده خودش اومد گفت خانم ، اگه ناراضی هستین من مبلغی رو پرداخت کنم ، گفتم نه ، اگه من مقصرم که نیاز به پرداخت چیزی نیست و تموم شد .....به همین سادگی !!! .......


اما جالبه که ، ما برای راهنمایی و رانندگی ، قانون داریم و افسر، قاضی و همه باید تن به دستور این قاضی بدن ، اما این مملکت قانونی نداره ، که بابا ، همین جور ملتی رو می گیرین و می برین و بدون هیچ حکمی دستگیر می کنین ، توی خیابون و بیابون و فرودگاه ، صدای مردم اگه در اومد ، کشتنشون دیگه چیه ؟ !! ....... خوب حالا زدی کشتی ، خونبها نباید پرداخته بشه ؟ !!! ..... بابا این همه جوون ، پدر و مادر دارن ، خون که همین جور رو زمین نمی مونه ، خون دامن گیر میشه ، خون نفرت میاره ، چرا باید این جوری عمل کنیم ؟
امروز دیدم ابطحی توی آخرین مطلبی که از زندان برای وبلاگش فرستاده ، نوشته بود : « ما رو به سیاست چکار» ؟ !!! خیلی برام جالب بود ، آدم رئیس دفتر رئیس جمهور باشه ، اهل سیاست باشه ، آخوند باشه ، از همه ی اصول دین خبر داشته باشه ، بدونه سیاست ما عین دیانت ماست !، و اون وقت با یه زندان ، اینجوری بنویسه !!! ....... چه می کنه این زندان !!!! .......چه می کنن این بازجو های مهربان و دانا !!! ....
اگه یه افسری پیدا می شد و می یومد بین این جناحها یه کروکی می کشید و فرد خاطی رو معرفی می کرد و اونا هم می پذیرفتن چی میشد ؟ !! ....
آخه ، دنیا چقدر ارزش داره که بخاطرش باید از آخرتمون بزنیم ؟ ......حق اجتماعی این مردم باید داده بشه ، ظلم باید محکوم باشه ولوبه یک نفر ، اینکه دیگه دستور اسلامه !!! ......
چطور به خودمون اجازه می دیم بگیم «حضور میلیونی مردم » و این رو نشون تصدیق مردم از «حکومت »محسوب می کنیم ؟ .....
حداقل یک میلیون در راهپیمایی بعد از انتخابات شرکت کردند ، به آنها هر چه خواستند گفتند ، هر کاری خواستند انجام دادند ، انسانیت کجاست ؟ ! ، اگرامام بود از این مسائل پیش امده راضی بود ؟ !
رفتار ناصحیح حکومت عامل اصلی دامن زدن به اغتشاشات بود ، مردم که کاری نداشتند ، حداقل مردمی چون من مثل جناب ابطحی (الان) با سیاست صنمی نداشتند ، ما که از پذیرش مسئولیت یک مدرسه هم سر باز میزنیم که قدرتی نداشته باشیم و با اداره ای و ادارجات ما را کاری نباشد ، چگونه است که هنوز بدون طرفداری از هیچ جناحی ، هنوز آرام و قرار نداریم ؟ !!!.... با گروه مثل ما چه می کنند ؟ !!! ...... و کم نیستند کسانی که حکومت اسلامی را قبول دارند و این فجایع را محکوم می کنند و منتظرند که حکم قاطعی از سوی رهبر با عاملین این جنایات صادر شود .
جالب است که می گویند مردم چون علاقه دارند که ببینند حکومت با سران حوادث اخیر چه می کند دادگاه آنها را علنی کرده ولی جنایتکاران کوی دانشگاه و کهریزک چون جرمشان سیاسی نیست غیر علنی دادگاهی میشوند ؟ ....... با جناب جزایری که دادگاه آخرش آن هم به اصرار مردم علنی شد چه کردند ؟ !!! ...... این همه اختلاس کننده معرفی شد ، سیاسی نبودند دادگاهشان علنی نشد و مردم نفهمیدند که بودند و چه شدند ، عاملین جنایت کهریزک را پس از حکم نهایی و مجرم شناختنشان معرفی می کنند و این سران بدون اینکه جرمشان محرز شده باشد با قیافه هایی این چنین در دادگاه حاضر میشوند ...نمونه ای ازعدالت اسلامی !!!! .......
خانم مهسا امر آبادی همسر مسعود باستانی که برای دستگیری همسرش گروگان گرفته شده بود و گفته بودند اگر همسرش ؛خودش را تسلیم کند او را آزاد می کنند ،درحالیکه بعد از تسلیم شدن همسرش باز ایشان بدون هیچ دلیل دو ماه بازداشت بودند در حالیکه" بار دار" بوده اند!! و شرایط زندان وآلودگی های موجود در آن حتی اگر بقبولانیم که هیچ فشار و شکنجه و تهدیدی نبوده برای یک زن باردار چه قدر خطرناک است!...باید بر شرف و غیرت و مسلمانی عده ای صلوات جلی بفرستیم ! تا دیر نشده ....
مولا علی (ع) در نامه 14 در نهج البلاغه می گویند : با آزار رسانيدن به زنان خشم ايشان را فروزان ننماييد اگرچه آبرويتان را ببرند و امام تان را دشنام دهند. همان طور که ما در زمان رسول خدا(ص) مامور بوديم که کاري به زنان اگرچه مشرک بودند نداشته باشيم. هرگاه در زمان جاهليت، مردي با سنگ يا چوبدستي بر زني حمله مي کرد او را تا آخر عمر و بعد از او فرزندانش را سرزنش و تمسخر مي کردند.
دمتان گرم ....... خوب مسلمانی را به تمام جهان نشان دادید ............
حکومت اسلامی به پشتوانه خون هزاران شهیدی بنا شد که می خواستند جامعه ای بنیان نهند که در آن از زور و زرو تزویر خبری نباشد ...... این جامعه ، همان مدینه فاضله است که آنها می خواستند ؟ !!! .....
گرچه این مسئله به این چهار سال بر نمی گردد ، ولی این زخمی است قدیمی که تازه سر باز نموده و اگر چاره جویی نشود بنیاد مان را از بین می برد . اگر به فکر حکومتیم ، بهترین راه آن است که قانون را پیاده نماییم و قانون برای همه یکسان است ......... کاش از شهامت در بین سردمدارانمان خبری بود ........ 8/6/88

کلام امام (3)

از آدمكشى اشتباه بيشتر مى‏شود؟! از جوانهاى مردم را كشتن، از زنهاى مردم را كشتن ديگر اشتباه بالاتر دارى تو؟!


صحيفه امام؛ جلد 4، صفحه 424 ----
بيدار بشويد آقايان! اداره كردن كشتن مردم است، همه حيوانات هم مى‏توانند اداره كنند! اگر گرگها هم بريزند توى مملكت ما بهتر از اين اداره مى‏كنند مملكت را.
صحيفه امام؛ جلد 4، صفحه 464 ----
آيا اينكه ايشان مى‏گويد كه اينها مردم را به كشتن دادند، آيا اين " تظاهرات آرامى " كه مردم در" اين دو روز" كردند يعنى "هيچ شلوغى نكردند" و" به دنيا ثابت كردند كه ايران مى‏تواند كنترل خودش را در اختيار بگيرد و سرنوشت خودش را به طور عُقَلايى به طور صحيح تعيين كند،" خوب اين موجب اين شد كه فردا شبِ يازدهم - از شب يازدهم شروع شد - " شروع شد به كشتار مردم؛" اينجا چه باعث شده است كه مردم كشتار شدند؟
صحيفه امام؛ جلد 5، صفحه 243
مردم ايران چرا فرياد مى‏زنند؟! بگذار هرچه توسرى دارند بخورند و فرياد نكنند! " آقاى كارتر" اين را مى‏فرمايند كه هرچه توى سرتان زدند، هر كارى كردند اينها، شما حرف نزنيد براى اينكه اگر حرف بزنيد كشته مى‏شويد! "پس خودتان، خودتان را به كشتن داديد!" اين صحيح است كه يك ملتى سى ميليونى، سى و چند ميليونى كتك بخورد، خيانت ببيند، جنايت ببيند، سلب آزاديها را ببيند، اختناقها را ببيند، اگر صدايش درآمد كه آقا چرا توى سر من مى‏زنى، مى‏كشند او را؟! پس اين تقصير خودش است كه مى‏گويد چرا! اين منطق " آقا " است!
صحيفه امام؛ جلد 5، صفحه 248
من در میان شما باشم یا نباشم نگذارید این انقلاب به دست نا اهلان و نا مردمان بیفتد

کلام امام (2)

سخنان حضرت امام خمینی (سلام الله علیه) در نوفل لوشاتو سال 1357 :


ما دنبال "حاکم ِ تقوی دار"یم! تقوی سیاسی لااقل داشته باشد. نخورد مال این ملت را ...هدر ندهد مال این ملت را !
ما می گوئیم "حکومت اسلامی" ؛می خواهیم یک حکومتی باشد که یک مقدار شبیه باشد به حاکمان ما(پیامبر (ص) و علی (ع) )!
کجای حکومت اسلامی دیکتاتوری بوده است ؟دیکتاتوری چیه ؟ "حکومت قانون" است
اگر "شخص اول مملکت" ِ ما در "حکومت اسلامی "؛ یـــــک خلاف بکند ؛اسلام او را عزلش کرده !
"یک ظلم " بکند ؛" یــک سیلی " بزند به کسی ظلما ! اسلام او را عزلش کرده ؛هیچ قابلیت برای حکومت ندارد! این دیکتاتوری است ؟
حکومت قانون است ! قانون خدا
یعنی حاکم ؛یعنی شخص اول مملکت اگر یک کسی ؛ یک شکایتی داشته باشد از او ؛پیش" قاضی " می رود و" او را حاضرش می کند" و "او حاضر می شود" ؛چنان که شد ؛حضرت امیر(ع) این کار را کرد !
ما یک همچنین حکومتی می خواهیم ؛ "حکومت قانون!

کلام امام(1)

بايد به حسب واقع، به حسب انصاف، به حسب وجدان، اين مردمى كه شماها را روى كار آورده‏اند، اين مردم زاغه‏نشين كه شماها را روى مسند نشانده‏اند ملاحظه آنها را بكنيد، و" اين جمهورى را تضعيفش نكنيد." بترسيد از آن روزى كه مردم بفهمند در باطن ذات شما چيست، و" يك انفجار حاصل بشود. " از آن روز بترسيد كه ممكن است يكى از «ايام اللَّه» - خداى نخواسته - باز پيدا بشود. و آن روز ديگر قضيه اين نيست كه برگرديم به 22 بهمن. قضيه [اين‏] است كه " فاتحه همه ما را مى‏خوانند! " من از خداى تبارك و تعالى اميد اين را دارم كه به ما عنايت بفرمايد و ما را هدايت كند به يك راهى كه مرضى اوست؛ و قلمهاى ما را هدايت كند به يك نوشته‏هايى كه مورد رضاى اوست. و بر زبانهاى ما جارى كند يك چيزهايى را كه مورد رضاى اوست. صحيفه امام؛‏ جلد 14 ، صفحه 380

88/6/7
برگرفته از وبلاگ وقایع الاتفاقیه - با اجازه سما خانم !

عشق سن و سال نمی شناسد



عشق به انسان پر و بال مي‌دهد‌، با عشق، تولدي دوباره را تجربه مي‌كنيم . آيا چيزي بهتر از اين وجود دارد كه در كنار فردي كه دوستش‌ داريم دوران پيري را سپري كنيم؟

خر ما از کره گی دم نداشت

مردي خري ديد به گل در نشسته و صاحب خر از بيرون كشيدن آن درمانده . مساعدت را ( براي كمك كردن ) دست در دُم خر زده قُوَت كرد( زور زد ) . دُم از جاي كنده آمد . فغان از صاحب خر برخاست كه " تاوان بده !" مرد به قصد فرار به كوچه يي دويد ، بن بست يافت . خود را به خانه يي درافگند . زني آنجا كنار حوض خانه چيزي ميشست و بار حمل داشت ( حامله بود ) . از آن هياهو و آواز در بترسيد ، بار بگذاشت ( سِقط كرد ) . خانه خدا ( صاحبِ خانه ) نيز با صاحب خر هم آواز شد .


مردِ گريزان بر بام خانه دويد . راهي نيافت ، از بام به كوچه يي فروجست كه در آن طبيبي خانه داشت . مگر جواني پدر بيمارش را به انتظار نوبت در سايهء ديوار خوابانده بود ؛ مرد بر آن پير بيمار فرود آمد ، چنان كه بيمار در حاي بمُرد . پدر مُرده نيز به خانه خداي و صاحب خر پيوست !
مَرد ، همچنان گريزان ، در سر پيچ كوچه با يهودي رهگذر سينه به سينه شد و بر زمينش افگند . پاره چوبي در چشم يهودي رفت و كورش كرد . او نيز نالان و خونريزان به جمع متعاقبان پيوست !
مرد گريزان ، به ستوه از اين همه، خود را به خانهء قاضي افگند كه " دخيلم! " . مگر قاضي در آن ساعت با زن شاكيه خلوت كرده بود . چون رازش فاش ديد ، چارهء رسوايي را در جانبداري از او يافت : و چون از حال و حكايت او آگاه شد ، مدعيان را به درون خواند .
نخست از يهودي پرسيد .
گفت : اين مسلمان يك چشم مرا نابينا كرده است . قصاص طلب ميكنم .
قاضي گفت : دَيتِ مسلمان بر يهودي نيمه بيش نيست . بايد آن چشم ديگرت را نيز نابينا كند تا بتوان از او يك چشم بركند !
و چون يهودي سود خود را در انصراف از شكايت ديد ، به پنجاه دينار جريمه محكومش كرد !
جوانِ پدر مرده را پيش خواند .
گفت : اين مرد از بام بلند بر پدر بيمار من افتاد ، هلاكش كرده است . به طلب قصاص او آمده ام .
قاضي گفت : پدرت بيمار بوده است ، و ارزش حيات بيمار نيمي از ارزش شخص سالم است . حكم عادلانه اين است كه پدر او را زير همان ديوار بنشانيم و تو بر او فرودآيي ، چنان كه يك نيمهء جانش را بستاني !
و جوانك را نيز كه صلاح در گذشت ديده بود ، به تأديهء سي دينار جريمهء شكايت بيمورد محكوم كرد !
چون نوبت به شوي آن زن رسيد كه از وحشت بار افكنده بود ، گفت : قصاص شرعاً هنگامي جايز است كه راهِ جبران مافات بسته باشد . حالي ميتوان آن زن را به حلال در فراش ( عقد ازدواج ) اين مرد كرد تا كودكِ از دست رفته را جبران كند . طلاق را آماده باش !
مردك فغان برآورد و با قاضي جدال ميكرد ، كه ناگاه صاحب خر برخاست و به جانب در دويد .
قاضي آواز داد : هي ! بايست كه اكنون نوبت توست !
صاحب خر همچنان كه ميدود فرياد كرد : مرا شكايتي نيست . محكم كاري را ، به آوردن مرداني ميروم كه شهادت دهند خر مرا از گره گي دُم نبوده است
کتاب کوچه - احمد شاملو

بر خاك كنيد اين ملعون را ....!

مسافری در شهر بلخ جماعتی را دید که مردی زنده را در تابوت انداخته و به سوی گورستان می برند و آن بیچاره مرتب داد و فریاد می زند و خدا و پیغمبر را به شهادت می گیرد که « والله، بالله من زنده ام! چطور می خواهید مرا به خاک بسپارید؟»


اما چند ملا که پشت سر تابوت هستند، بی توجه به حال و احوال او، رو به مردم کرده و می گویند: « پدرسوخته ی ملعون دروغ می ‌گوید. مُرده !»
مسافر حیرت زده حکایت را پرسید. گفتند: «این مرد فاسق و تاجری ثروتمند و بدون وارث است. چند مدت پیش که به سفر رفته بود، چهار شاهد عادل خداشناس در محضر قاضی بلخ شهادت دادند که ُمرده و قاضی نیز به مرگ او گواهی داد. پس یکی از مقدسین شهر زنش را گرفت و یکی دیگر اموالش را تصاحب کرد. حالا بعد از مرگ برگشته و ادعای حیات می کند. حال آنکه ادعای مردی فاسق در برابر گواهی چهار عادل خداشناس مسموع و مقبول نمی افتد. این است که به حکم قاضی به قبرستانش می‌بریم، زیرا که دفن میّت واجب است و معطل نهادن جنازه شرعا ً جایز نیست!»


کتاب کوچه /احمد شاملو /ب2/ص1463

آخرش یه شب ماه میاد بیرون

تقدیم به تمام زندونی هایی که نمی دونن چرا در زندانند و امید به آزادی دارند :


یه شب مهتاب


ماه میاد تو خواب


منو میبره از توی زندون


مثل شبپره با خودش بیرون


میبره اونجا که شب سیاه تا دم سحر


شهیدای شهر با فانوس خون جار میکشن


تو خیابونا


سر میدونا


عمو یادگار


مرد کینه دار


مستی یا هشیار


خوابی یا بیدار


مستیم و هشیار شهیدای شهر


خوابیم و بیدار شهیدای شهر


آخرش یه شب ماه میاد بیرون


از سر اون کوه


بالای دره


روی این میدون


رد می شه خندون


یه شب ماه می اد


یه شب ماه میآد

قصابخانه ی بشریت


در زمان سلطان محمود می‌کشتند که شیعه است،

زمان شاه سلیمان می‌کشتند که سنی است،
زمان ناصرالدین شاه می‌کشتند که بابی است،
زمان محمد علی شاه می‌کشتند که مشروطه طلب است،
زمان رضا خان می‌کشتند که مخالف سلطنت مشروطه است،
زمان کره‌اش می‌کشتند که خراب‌کار است ،
امروز توی دهن‌اش می‌زنند که منافق است و فردا وارونه بر خرش می‌نشانند و شمع‌آجین‌اش می‌کنند که لا مذهب است.
اگر اسم و اتهامش را در نظر نگیریم چیزی عوض نمی شود :
تو آلمان هیتلری می کشتند که یهودی است،
حالا تو اسرائیل می‌کشند که طرف‌دار فلسطینی‌ها است،
عرب‌ها می‌کشند که جاسوس صهیونیست‌ها است،
صهیونیست‌ها می‌کشند که فاشیست است،
فاشیست‌ها می‌کشند که کمونیست است‌،
کمونیست‌ها می‌کشند که آنارشیست است،
روس ها می‌کشند که پدر سوخته از چین حمایت می‌کند،
چینی‌ها می‌کشند که حرام‌زاده سنگ روسیه را به سینه می‌زند،
و می‌کشند و می‌کشند و می‌کشند...
و چه قصاب خانه‌ی است اين دنيای بشريت ."
احمد شاملو

تا سیه روی شود هر که در او غش باشد

به دنبال سخنان رهبر مبنی بر محاکمه عمال جنایت کهریزک ، امروز شنیدم که قاضی برکنار شده ، دوباره به کار گمارده شده است !!! ...... اگر چنین خبری صحت داشته باشد ، چگونه باید امید داشت بقیه ی عوامل به سزای اعمال خویش برسند ؟

از خبر مدرک دکترای تقلبی کامران دانشجو ، از افراد بی نام و نشان دفن شده دربهشت زهرا (که به نام معتادین و تصادفی های بی نام و نشان یک شبه و حدود 41 نفر را که خودم شمردم !!) ، از نامه ی ژیلا بنی یعقوب به بازجویی که وعده آزادی همسرش زودتر از خودش را داده و هنوز از وی خبری نیست و .....
کدام یک را باور کنیم ؟ !!! ...... رهبر گفتند که برایشان ثابت نشده که سران اصلاح طلب رابطه ای با انگلیس و امریکا داشته باشند ، گفتند که جنایتکاران به سزای اعمالشان خواهند رسید ولی در بوق و کرنا نخواهد بود ( گرچه دادگاه متهمان اخیر در بوق و کرنا بود ، گرچه این متهمان و نه مجرمان را بدون لباس مناسب و با دمپایی به دادگاه آوردند کاری که در هیچ کجای دنیا حتی با قاتلین محکوم به مرگ هم انجام نمیدهند چه رسد به یک فعال سیاسی چون بهزاد نبوی و .... این برایم همیشه جای سوال خواهد بود که اسلام دینی است که نمی خواهد آبروی مومنی بریزد و خداوند این اجازه را به هیچ کس نداده ، او حتی می گوید از خطاهایت به کسی نگو و فقط به خودم بگو ، چگونه است که حافظان حکومت اسلامی به خود این اجازه را می دهند که آبروی انسانهایی را ببرند که هنوز جرمشان محرز نشده ) ، با مقایسه آنچه دیده می شود و انچه که باید دیده شود و نمی شود ، چگونه باید به حقیقت پی برد ؟ ......
سایتهای حکومتی آنچه را می گویند که از صدا و سیما پخش می شود ، سایت های مخالف چیزهایی می گویند که شنیدنش برای هر مسلمان زجر آور است ، تکلیف چیست ؟ باید سرمان را پایین بیاندازیم و زندگی عادی را از سر بگیریم و سیاست را به سیاستمدارن واگذاریم یا نه ،باید فریاد بر آوریم که مسلمانی کجاست ؟ !
اگرآنچه دیده می شود و اشکال گرفته می شود برحق است باید پاسخ مناسب از سوی حکومت به آن داده شود ...... اگر نیست جوابی قاطع دهند که اعتماد مردم بازگردانده شود ......
این حق مردم است که بدانند در چه سرزمینی زندگی میکنند و تابعیت چه کسانی را دارند ؟ !!! ..... کجا پیامبر ، کجا علی (ع) از حق مردم برای نجات حکومت زدند ؟ !! ...... به قول محمد مطهری حفظ نظام به هر وسیله ؟ !!! امروز متنی از محمد نوری زاد (نویسنده مورد علاقه ام که قبلا در کیهان می نوشت و بعد بر اثر بیماری دیگر قلم نزد و بعد از بهبودی دیگر من کیهان خوان نبودم و خبری از ایشان نداشتم تا ساختن سریال جالبی که ابتکار زیبایی داشت و مقایسه ای داشت از زندگی امروز و زندگی افرادی چون ابوذر و ... که بسیار جالب و تاثیر گذار بود ) خواندم که برایم جالب بود ، شخصیتی چون نوری زاد این گونه بنویسد ........


آیا دولت احمدی نژاد دوام خواهد آورد؟ صورت ظاهر میگوید بله. ایشان به تکمیل کابینه خود خواهد پرداخت و با وزرای جدید، به سمت چهار سال پیش رو خیز خواهد برداشت. اما این فقط صورت ظاهر است. من آقای احمدینژاد را بخاطر آزادگیاش، بخاطر ذات مطلوب سفرهای استانی اش، بخاطر شجاعتش میستودم. و صد البته از او بخاطر ساده لوح بودنش، بخاطر نامتعادل بودنش، بخاطرعوامفریبیهایش، بخاطر نخبهگریزیاش، و بخاطر به باد دادن فرصتها و سرمایههای بی بدیل این ملک، رنجور بودم. انتخابات اخیر اما برای آقای احمدی نژاد دخمهها و درههایی تدارک دید که شخص ایشان نمی تواند فارغ از این دخمه ها و درهها سر به کار متداول خود فرو برد و به کارکرد دیرین خود سرگرم باشد.این چهار سال بلحاظ ماهیتی با چهار سال ابتدایی ریاست جمهوری وی تفاوتهای بنیادین دارد. دراین چهارسال، آقای احمدی نژاد اگر به گوش های خود پنبه هم فرو کند نمیتواند خواب راحت داشته باشد. دولت آقای احمدی نژاد درست زیرپای آتشفشاانی خانه کرده است که عنقریب فوران خواهد کرد. خستگی های فراوان کاری چهارسال اول ریاست جمهوری آقای احمدی نژاد اگر طعمی ازخدمت و رضایت حقتعالی داشت، خستگی های این چهارسال دوم استخوانسوز خواهد بود. نه تنها طعم خوشی بااو نیست بلکه مزه گس ناله های مردم روحش را خواهد خراشید.اگر شخص آقای احمدی نژاد را عامل حادثه های خونین بعد از انتخابات ندانیم حتما شخص وی را مطلع لحظه به لحظه این فجایع خواهیم دانست. در قرآن ما، شخص مطلع و لب فرو بسته ، هیچ تفاوتی با عاملین یک مظلمه ندارد (وبلاگ گاه نوشتهای محمد نوری زاد) ........

واقعا چه باید کرد ؟ .... حق و نا حق را چگونه باید شناخت ؟ میزان کدام است ؟ ...... من که گیج گیجم ...... واقعا « هل من ناصر ینصرنی »؟ !!!
ماه میهمانی خداست ، هر شب از خدا می خواهم ،« تا سیه روی شود هر که در او غش باشد » ........
88/6/8

از یه بهشت زهرا شروع شد .....

امروز بعد از مدرسه می خواستم برم بهشت زهرا ، تقریبا 2 هفته بود که به بابا سر نزده بودم ، دیشب خوابش رو دیدم و صبح که بیدار شدم بهش گفتم امروز حتما میام پیشت .....شب قبل با خواهرم صحبت کرده بودم و قرار شد اگه خواست اونم بیاد مدرسه ، تا با هم بریم ....


خواهرم اومد و ما درست وقت اذان پیش بابا بودیم ، آبی ریختیم و فاتحه ای خواندیم و چون به سالن دعای ندبه نزدیکیم با شنیدن اذان برای اقامه نماز رفتیم به سالن دعای ندبه .......

سالها پیش صبح های جمعه برای خواندن دعا به اونجا میرفتم .... هنوز کامل نشده بود و خاک همه جاش پر بود ...... با ورودم یاد اون روزها افتادم ....

قبل از ورودم به قسمت خواهران ، در یک ویترین چشمم به عکس شهید شاه ابادی افتاد . جوان معصومی که کنار دوستش با هم شهید شده بودند یاد همه ی شهدا افتادم .

تقریبا سه صف طولانی از آقایون و خانمها تشکیل شده بود . برام جالب بود این وقت روز این همه آدم برای نماز اومده باشن برای اولین بار اونجا نماز رو به جماعت برگزار کردم ......قبلا فرادی نماز خونده بودم ...مخصوصا دی ماه 82 ، نماز صبح رو که بالای سر بابا فرش پهن میکردیم و توی برف نماز می خوندیم ...... چه روزهای غمگینی رو سپری کردیم ......

امروز روی قبری نوشته بود « آخرین نگاه تو ، آغازغم من بود » ....باز یاد بابا و اون روزها افتادم ... بعد از نماز ، دوباره برگشتیم پیش بابا و دعاهامون روخوندیم و رفتیم پیش عموم ..... بعد از اینکه داشتیم دور میزدیم یه تابلو توجه ام رو جلب کرد ، نوشته بود قطعات 300 تا 305 و فلش به سمت خارج از بهشت زهرا بود .......

به خواهرم گفتن اخیرا اعلام کردن که عده ای رو با یه کد توی قطعه 302 دفن کردن میای بریم ؟ !! ..... آبجی خانم سریع قبول کرد ..... منم دورزدم و رفتیم اون ور اتوبان بهشت زهرا !! و قطعه رو پیدا کردیم ..... جنازه ای رو تازه آورده بودند که دفن کنند و کمی شلوغ بود ...... قبرهای جدید و قبرهای خالی و اماده برای پذیرایی چشم دل رو به جاهایی برد که باید می برد .

ماشین رو پارک کردیم و دنبال قبر کد دار گشتیم !! ..... نیاز به گشتن نبود همون جلوی قطعه ، کاملا مشخص در دو قسمت مجزا ، پلاک سیاه رنگی شامل نام قطعه ، ردیف و شماره و به جای اسم کدی مثلا 2367 به چشم می خورد ....... شمردم چهل و خورده ای می شدند ...... آقایی با یک پسر جوان مثل ما کنجکاو ! هم اومده بود که مطمئن بشه چنین چیزی هست یا نه ؟ .....

من به طرف خانمی که معلوم بود تازه داغدار شده رفتم و بعد از تسلیت گفتن پرسیدم ایشون کی مرحوم شدن ؟ گفت پنجشنبه گذشته و خانم دیگری که همراهش بود پشت اون قبر رو نشون داد و گفت اینا قبل از ما بودن و بقیه اش توی همین هفته دفن شده ما که اومدیم اینجا تقریبا خالی بود ..... محل دفن این عده رو نشون دادم و گفتم اونجا هم تازه دفن شدن ؟ گفت آره ، همه ی اینجا تا اون هفته خالی بود .....

وقتی برگشتم دیدم خواهرم داره با اون آقا صحبت می کنه ، ایشون در انگلیس زندگی می کردن و از طریق بی بی سی مطلع شده بودن و اومده بودن ببینن صحت داره یا نه ؟ !!! ( چقدر مردم بیکار پیدا می شن ؟ !!!! فکر نکنین با خودمونم !)

حکایت اینا چیه رو نمی دونم ، فقط میدونم اگه جنایتی باشه به هیچ وجه چیز خوبی نیست ......

به هر شکل انتخابات با همه ی بدی هاش این خوبی رو داشت که سطح آگاهی های مردم رو افزایش داد ...... زمان قبل از انقلاب مردم اهل سیاست نبودند ، بعد از انقلاب حتی زنهای خانه دار هم از سیاست می گفتند ، الان با این انتخابات باز یه اتفاقی مثل اون موقع افتاد ...... دیگه نمیشه سر مردم رو گرم مرغ و گوشت کرد و هر کاری خواست انجام داد حداقل تا یه زمانی نمیشه .....

آدمایی مثل من هم پیدا میشن که می گن بالاخره با این مفسدین اقتصادی چه کردین ؟ !! ...... یه جایی باید اینا به سزای اعمالشون برسن ...... حالا هر کی می خواد باشه ، باشه ....

جناب حداد عادل گفتن یه تلنگری به این آقازاده ها بزنین ....... خوب بزنین چه اشکالی داره .پسر امام جمعه است که باشه ..... پسر پیغمبر هم ناتو از آب در اومد اینا که دیگه کسی نیستن ......

قرار بر این نباشه به بهانه ی حفظ حکومت هر کاری خواستن بکنن ، کسی انتقادی هم نکنه ، داد و بیداد هم راه نیاندازه ...... قبول دارم الان موقعیت خوبی نیست برای این حرفا ولی باید بدونن که اگه قانونه برای همه است .نه فقط برای آفتابه دزدا .......

اگه عدالت برقرار بشه دیگه کسی دنبال شایعه سازی نمی ره ...... از قدیم گفتن تا نباشد چیزکی مردم نگویند چیزها ......

حفظ آبروی افراد مهمه که توی این انتخابات به اون هیچ توجهی نشد ....... جرم و جنایت به هر شکلش محکومه که توی این انتخابات فجیع ترینش اتفاق افتاد ...... ولی با همه ی این احوال افرادی چون حجاریان و رمضان زاده و ........ که سردمداری حزبی رو می کردن روسیاه شدن ...... حداقل باید پیش خودشون آبرویی داشته باشن اونم ندارن ....... الان هنوز دارن از اینکه مجبورشون کردن و ....دم می زنن ...... خانم آقای جلایی پور به زینب حجاریان لقب زینب زمانه رو داده !!!!! ولی تا کی این القاب پوچ و تو خالی می تونه توی دهنها باشه ...... مردم هوشیارتر از این حرفها هستن ....... برای چه زمانی دارن داد و بیداد می کنن ....... برای 4 سال بعد ؟ !!!! .........می گن جرقه این انقلاب 1342 خورده و 57 به بار نشست ...... منتظرن مثلا چه سالی این انقلابشون به بار بشینه ؟ !!! ......

فقط کمی به خودشون بیان ....... توی مردم بیان ....... ببین چه اقشاری ازشون حمایت می کنن ..... اگه صادقند بپذیرند برای مردم کار کنن .......

اون وری ها هم همین ور ....... کهریزک شایعه نبود .کوی دانشگاه شایعه نبود ...... بهشت زهرا ، سهراب اعرابی و ندا آقا سلطان شایعه نیستند ، جوونهایی اند که به خاطر خود خواهی های عده ا ی الان سینه کش خاک خوابیدن شایعه نیستند حقیقت دارن ........ اگر پدر و مادرند خودشون رو جای این پدر مادرا بزارن ..... پدری که می گه بچه منو گرفتن و من به دنبال اون برای دادن آمپول انسولینش می رفتم و اجازه نمی دادن آمپولش رو بهش بدم !!! اینا یعنی عدالت حکومت اسلامی ؟ !!! .......

اگه با صفایند و بامرام !!! همه ی علاقه هاشون رو به مقام بزارن کنار و ببینن واقعا چطورمی تونن خدمتگزار این مردم باشند نه فقط به زبان ........
جناب ا.ن کمی فکر کنه ببینه داره چه کسانی راس امور مردم می زاره ...... از الان که فرهنگیان فاتحه خودشون رو خوندن ...... می گن اونایی که با سالماشون کار کردن اومدن وزیر شدن این جوری شدیم واااای به حال زمانی که رئیسمون از استثنایی اومده باشه !!! ......

البته اینا که مزاحه ولی امیدوارم کابینه دهم بتونه شایستگی بیشتری از دولت نهم نشون بده .... مقام و مرتبه ها از این خویشاوند به آن خویشاوند پاس داده نشه و علم ( همون چیزی که رهبر روی اون خیلی تاکید داشتن ) دستمایه ترقی برای بعضی ها نباشه که مجبور باشند برای رسیدن به مقام مدرک سازی کنند ..... امیدوارم افرادی شایسته بر سر کار بیان که همراهی و همگرایی شون !!نه به خاطر مسجد و منبر رفتن هاشون باشه و ریش داشتن هاشون و هم ولایتی بودنشون، بلکه تخصص و تجربه و شایستگی کافی در اون زمینه رو دارا باشند .

امیدوارم اینهایی که در زندانند بزودی آزاد بشن چون به اندازه کافی چوب ندانم کاری هاشون رو خوردن ..... خودشون فهمیدن چیزی در چنته ندارن .... ولی به هر شکل اونها پتانسیل های این مملکت هستند ، اگه اگاه شدن وجودشون خیلی بهتر از نبودشونه ، که باور دارم این افراد در فکر انقلاب مخملی نبوده اند .......چرا که خود از کسانی هستند که سهمی در انقلاب اسلامی داشته اند .... چرا که خود شاهد جان دادن بسیاری از جوانان این آب و خاک ، بر سر اعتقادات خویش ، بوده اند ....چطور می شود بهزاد نبوی قصد براندازی نظام را در سر داشته باشد ؟ !!! .... شاید منفعت طلبی ، مقام پرستی در سر داشته باشند ولی براندازی نه !!! .....

همش از یه بهشت زهرا رفتن شروع شد ..........

88/6/5

سخنان رهبر و آرامش من .....

امشب کمی آرامش گرفتم کمی دلم قرص شد . خدا روشکر که بالاخره رهبر حرفی زد . چه خوب گفت . همیشه عقیده داشتم رهبر چون پدر، نقش رهبری خانواده بزرگ خود را بر عهده دارد و چه خوب عمل کرد . از او پرسیدند از اشخاص پشت پرده ، از او پرسیدند از متهمان حوادث اخیر ، از او پرسیدند از اتفاقاتی که با آبروی نظام بازی می کند و چه خوب و چه آرامش بخش جواب دادند .


امروز در برنامه « این شبها » صحبت از ایجاد « باور» بود ، که یک باور چگونه شکل می گیرد ، که در ابتدا یک گرایش است و بعد در رفتار متجلی می گردد و این بستگی به فضایی دارد که فرد درون آن نفس می کشد و زندگی میکند .
باور بسیاری از ما را در این فضا به آن سو بردند که تقلبی عظیم صورت گرفته ( گرچه هنوز معتقدم تقلب صورت گرفته ولی نه با آن اختلاف که عنوان شد !!!) و حق هایی ضایع شده ، بزرگ نمایی بسیاری از حوادثی که شاید در تمامی دوران اتفاق افتاده و می افتد و خواهد افتاد . به قول دوستی می گفت اگر اصلاح طلبان سر کار بیایند ، برای اعتراف گرفتن از دشمنانشان ، انان را نوازش می کنند ؟ !!! ........ اصولی در سیاست حاکم است که همه از ان تبعیت می کنند ، مگر کسی علی می شود که بگوید با قاتلم چنین نکنید و حکمی بر او جاری نکنید که سزاوارش نباشد !! ..... کسی علی نمیشود .... این حکومت هم سعی دارد به سمت اسلامی شدن حرکت کند ولی هنوز تا برپایی عدالت سالهای نوری فاصله داریم . تا خودش بیاید .........
صحبت رهبر این بود که باید خوشبین بود . نباید بر اساس حدس و گمان حرکت کرد و این درس بزرگی بود . در ارتباط با حوادث اخیر ایشان افراد متهم را با عوامل خارجی مرتبط ندانستند و حداقل آن را اثبات شده نیافتند و این خود امیدی است که ایشان بتوانند این افراد را که بسیاری شان افرادی نخبه و تحصیلکرده می باشند را به جامعه جهت خدمت بازگردانند .
در خصوص کوی دانشگاه ، کشته شدگان و .... هم عقیده داشتند کارهای زشت و بدی صورت گرفته که باید رسیدگی شود ولی جار زده نشود که پای آبروی نظام در میان است .
نمیدانم کاش زودتر می گفتند . شاید هم جای گفتن این حرفها به گذر زمان نیاز داشت و الان جای صحبتش بود ، نمیدانم ، ولی هر چه بود خوب بود .......
وقتی به دادگاه چهارم نگاه می کردم و دفاعیات افراد را می دیدم علی رغم اینکه خود گفته باشند و یا به آنها دیکته شده باشد ، از آنها بدم آمد . اگر واقعا به عقایدشان پای بند بودند نباید حتی تا سر حد جان لب به خلاف عقیده می گشودند . مگر نبودند بچه هایی که در زندان شاه جان خود را از دست دادند .
حجاریان اگر خود را تئوریسن حزبش می دانست و معتقد به عقایدش بود با سه ماه شکنجه !! لب به اعتراف نمی گشود. !! .......
چه خوب است این زندانهای ما که افراد بعد از سه ماه کاملا توجیه می شوند . کاش این بازجوها در سطح کلان می توانستند بسیاری از افراد را به زندانها ببرند و آنها را ارشاد کنند !
کاش کمی شهامت از خود نشان میدادند ، خانواده هایشان چه رنجی می برند ! ... اصلا دلم نمی خواست جای انان باشم ....
رهبر از تاکید بر نقاط قوت گفتند ، ولی آیا اگر دولتی اشتباهات مکرری داشته باشد می توان ساکت بود و دم نزد ؟ !! ....... نمیدانم چرا با این جناب ا . ن نمیتوانم کنار بیایم ..... حرکات و تصمیم گیری هایش ناپخته و شتابزده و از سر احساس است ...... سخنانش بر دل نمینشد ، حرکاتش و سخنانش به مثابه این است که انگار جمعی را به سخره گرفته باشد ....... کاش فرد لایق تری بود که بر این مسند تکیه می زد ...... گرچه نظر رهبر بر ایشان است و بالطبع باید به فرمان رهبر گوش سپرد. ولی ، می شود فرزندی کاری را فقط به خاطر پدرش انجام دهد نه از روی میل و من نیز این چنین کنم گرچه خلاف میلم باشد.
88/6/4

وزرا یکی یکی پر !!!



نمايندگان مجلس شديدا در حال بررسي وزراي پيشنهادي دولت دهم هستند.

ـ خب وزير رفاه پر، وزير آموزش و پرورش ... .

از سایت تابناک 4/6/88

رابطه سالم وبهداشتی علما و روشنفکران دینی!!



روشنفکران دینی و سنت گرایان واقعی مذهبی نشان داده اند که می توانند رابطه ای انتقادی

ولی سالم و بهداشتی داشته باشند و در شرایط حاضر نیزاین دو گروه میتوانند برای دفاع از


ماهیت رحمانی دین مبین اسلام وحمایت از حقوق شهروندان ایران با حفظ مواضع خود به صورت هماهنگ اما از دو

زاویه متفاوت به مبارزه با شبه بنیادگرایی دینی حاکم و افشای پیامدها و خطر تحمیل قرائت غیر دمکراتیک و قلب

ماهیت دین اسلام به مثابهی یکی از دو رکن فرهنگ و هویت ایرانی بپردازند.

وقایع دو ماهه اخیر، نمایانگر فرود تیغهای برهنه ی "بنیادگرای پادگانی" و خردگریز بر پیکره های هر دو نحله
سنتگرایان و نواندیشان دینی است.
بلافاصله بعد از اعلام نتایج غیر قابل باور برای انتخابات نیروهای امنیتی ونظامی نزدیک به آقای احمدی نژاد اقدام به
بازداشت گسترده روشنفکران دینی و اعضای احزاب منتسب به این تفکر کردند و در ادامه نیز وقتی مراجع سنتی اما
مستقل قم حاضر به تمکین از حکم اعلام آقای احمدی نژاد به عنوان ریاست جمهوری نشدند آقای احمدی نژاد با
معرفی آقای مشایی به عنوان معاون اول ریاست جمهوری و با تقدیرفراوان از وی عملا عدم ارسال پیام تبریک از
سوی مراجع را پاسخی هتاکانه و شدید داد.
فرآیند فوق با تداوم بازداشت ها و حذف و قلع و قمع رسانه های منتسب به روشنفکری دینی از یک سو و تحریک
مراجع و دینداران سنتی با معرفی وزرای زن برای کابینه ادامه یافت. ( برگرفته ازاخبار موج سبز آزادی 3/6/88)
من کاری ندارم مشایی چه آدمیه چون قبلا نظرم رو راجع به اون دادم ولی آیا واقعا ا.ن برای تحریک علما و دادن

پاسخ شدید به عدم ارسال تبریک ریاست جمهوری ایشان ، این عمل را انجام دادند ؟
اگر دین ندارید لا اقل آزاده باشید .
آیا واقعا انتخاب وزیر زن کار خوبی نیست ؟ ....... آیا واقعا ا.ن برای تحریک مراجع چنین انتخابی داشته اند ؟ ..... اگر این کار از سوی جناب موسوی انجام میشد ، با به به و چه چه همراه نمی شد ؟ ...
واقعا اگر قرار است ایرادی گرفته شود ، درست باشد ....
باید قبول کنیم همه به نحوی دارند اشتباه می کنند ، اصول گرایان از یک سو با انجام این دادگاهها و ارعاب و زندانی نمودن و اعترافات این چنینی و اصلاح طلبان با این حرکات بچه گانه و غریق گونه ، اگر واقعا هر دو قصد خدمت به مردم را دارند باید دست از این قشون کشی ها بردارند و بیش از این مایه آزار مردم نشوند ، بنشینند و گفتگو کنند . اگر واقعا خیر خواه مردمند . که من عقیده دارم هیچکدام دلشان به حال مردم نمی سوزد و هر کدام سنگ قدرت خویش به سینه می زنند . جوانهای مردم را به گناه تحت تاثیر گرفتن و جو زدگی دو ماه در زندان نگاه داشته اید که چه ؟ ....... این همه زندانی ، این همه کشته ، این همه بیمار روانی تحویل جامعه داده اید بس نیست ؟ ...... چه کسی تاوان قدرت طلبی های شما را باید بدهد ؟ ...... جان جناب رمضان زاده و جلایی پور و حجاریان همان قدر ارزش دارد که جان جوان تحریک شده از اینان در بند برای خانواده اش ، تئوریسین هستند که باشند ، جان ، جان است .....
امروز ملاقات جوانی در بیمارستان رفتم که ماشینی ناشناس با او نصادف کرده و بعد از پرت کردنش از محل حادثه گریخته، آن هم در خیابان حافظ با این ترافیک ، یکی نکرد شماره ماشین را بگیرد ، یک نفر دنبال ماشین نرفت و این جوان که از 6 سالگی سایه پدر را بر سرندیده و توسط مادرش به سن 22 سالگی رسیده فقط خدا همراهش بود که فقط پایش از هر دواستخوان نازک نی و درشت نی شکسته !!! و باید هزینه میلیونی بیمارستان را بدهد .
برای این مادر رنج کشیده جان فرزندش مهم نیست ؟ !! ....... جان جان است ، انقدر دم از جان آقای حجاریان نزنید .... همه ی انهایی که در زندانند الان یکسانند ، که آنها که سردمدار بوده اند ، گناهشان بیشتر و آنها باید پاسخ بدهند و از خودشان دفاع کنند .....
خدا گلسرخی را بیامرزد ........ این دادگاهها فقط و فقط مرا یاد دادگاه گلسرخی می اندازد .....
یاد فرمایش امام حسین (ع) افتادم که می گویند :
88/6/3

پیرمرد و سالک

مردي بر قاطري بنشسته بود و از بياباني مي گذشت . سالكي را بديد كه پياده بود

پير مرد گفت : اي مرد به كجا رهسپاري ؟
سالك گفت : به دهي كه گويند مردمش خدا نشناسند و كينه و عداوت مي ورزند و زنان خود را از ارث محروم مي‌كنند
مرد گفت : به خوب جايي مي روي
سالك گفت : چرا ؟
پير مرد گفت : من از مردم آن ديارم و ديري است كه چشم انتظارم تا كسي بيايد و اين مردم را هدايت كند
سالك گفت : پس آنچه گويند راست باشد ؟
پير مرد گفت : تا راست چه باشد
سالك گفت : آن كلام كه بر واقعيتي صدق كند
پير مرد گفت : در آن ديار كسي را شناسي كه در آنجا منزل كني ؟
سالك گفت : نه
پير مرد گفت : مردماني چنين بد سيرت چگونه تو را ميزبان باشند ؟
سالك گفت : ندانم
پير مرد گفت : چندي ميهمان ما باش . باغي دارم و ديري است كه با دخترم روزگار مي گذرانم
سالك گفت : خداوند تو را عزت دهد اما نيك آن است كه به ميانه مردمان كج كردار روم و به كار خود رسم
پير مرد گفت : اي كوكب هدايت شبي در منزل ما بيتوته كن تا خودت را بازيابي و هم ديگران را بازسازي
سالك گفت : براي رسيدن شتاب دارم
پير مرد گفت : نقل است شيخي از آن رو كه خلايق را زودتر به جنت رساند آنان را تركه مي زد تا هدايت شوند .
ترسم كه تو نيز با مردم اين ديار كج كردار آن كني كه شيخ كرد
سالك گفت : ندانم كه مردم با تركه به جنت بروند يا نه ؟
پير مرد گفت : پس تامل كن تا تحمل نيز خود آيد . خلايق با خداي خود سرانجام به راه آيند
پيرمرد و سالك به باغ رسيدند . از دروازه باغ كه گذر كردند
سالك گفت : حقا كه اينجا جنت زمين است . آن چشمه و آن پرندگان به غايت مسرت بخش اند
پير مرد گفت : بر آن تخت بنشين تا دخترم ما را ميزبان باشد
دختر با شال و دستاري سبز آمد و تنگي شربت بياورد و نزد ميهمان بنهاد . سالك در او خيره بماند و در لحظه دل باخت . شب را آنجا بيتوته كرد و سحرگاهان كه به قصد گزاردن نماز برخاست پير مرد گفت : با آن شتابي كه براي هدايت خلق داري پندارم كه امروز را رهسپاري
سالك گفت : اگر مجالي باشد امروز را ميهمان تو باشم
پير مرد گفت : تامل در احوال آدميان راه نجات خلايق است . اينگونه كن
سالك در باغ قدمي بزد و كنار چشمه برفت . پرنده ها را نيك نگريست و دختر او را ميزبان بود . طعامي لذيذ بدو داد و گاه با او هم كلام شد . دختر از احوال مردم و دين خدا نيك آگاه بود و سالك از او غرق در حيرت شد . روز دگر سالك نماز گزارد و در باغ قدم زد پيرمرد او را بديد و گفت : لابد به انديشه اي كه رهسپار رسالت خود بشوي
سالك چندي به فكر فرو رفت و گفت : عقل فرمان رفتن مي دهد اما دل اطاعت نكند
پير مرد گفت : به فرمان دل روزي دگر بمان تا كار عقل نيز سرانجام گيرد
سالك روزي دگر بماند
پير مرد گفت : لابد امروز خواهي رفت , افسوس كه ما را تنها خواهي گذاشت
سالك گفت : ندانم خواهم رفت يا نه , اما عقل به سرانجام رسيده است . اي پيرمرد من دلباخته دخترت هستم و خواستگارش
پير مرد گفت : با اينكه اين هم فرمان دل است اما بخر دانه پاسخ گويم
سالك گفت : بر شنيدن بي تابم
پير مرد گفت : دخترم را تزويج خواهم كرد به شرطي
سالك گفت : هر چه باشد گر دن نهم
پير مرد گفت : به ده بروي و آن خلايق كج كردار را به راه راست گرداني تا خدا از تو و ما خشنود گردد
سالك گفت : اين كار بسي دشوار باشد
پير مرد گفت : آن گاه كه تو را ديدم اين كار سهل مي نمود
سالك گفت : آن زمان من رسالت خود را انجام مي دادم اگر خلايق به راه راست مي شدند , و اگر نشدند من كار
خويشتن را به تمام كرده بودم
پير مرد گفت : پس تو را رسالتي نبود و در پي كار خود بوده اي
سالك گفت : آري
پير مرد گفت : اينك كه با دل سخن گويي كج كرداري را هدايت كن و باز گرد آنگاه دخترم از آن تو
سالك گفت : آن يك نفر را من بر گزينم يا تو ؟
پير مرد گفت : پير مردي است ربا خوار كه در گذر دكان محقري دارد و در ميان مردم كج كردار ,او شهره است
سالك گفت : پيرمردي كه عمري بدين صفت بوده و به گناه خود اصرار دارد چگونه با دم سرد من راست گردد ؟
پير مرد گفت : تو براي هدايت خلقي مي رفتي
سالك گفت : آن زمان رسم عاشقي نبود
پير مرد گفت : نيك گفتي . اينك كه شرط عاشقي است برو به آن ديار و در احوال مردم نيك نظر كن , مي خواهم
بدانم جه ديده و چه شنيده اي ؟
سالك گفت : همان كنم كه تو گويي
سالك رفت , به آن ديار كه رسيد از مردي سراغ پير مرد را گرفت
مرد گفت : اين سوال را از كسي ديگر مپرس
سالك گفت : چرا ؟
مرد گفت : ديري است كه توبه كرده و از خلايق حلاليت طلبيده و همه ثروت خود را به فقرا داده و با دخترش در باغي روزگار مي گذراند
سالك گفت : شنيده ام كه مردم اين ديار كج كردارند
مرد گفت : تازه به اين ديار آمده ام , آنچه تو گويي ندانم . خود در احوال مردم نظاره كن
سالك در احوال مردم بسيار نظاره كرد . هر آنكس كه ديد خوب ديد و هر آنچه ديد زيبا . برگشت دست پير مرد را بوسيد
پير مرد گفت : چه ديدي ؟
سالك گفت : خلايق سر به كار خود دارند و با خداي خود در عبادت
پير مرد گفت :
وقتي با دلي پر عشق در مردم بنگري آنان را آنگونه ببيني كه هستند نه آنگونه كه خود خواهي ...

88/6/3

فقط ما فرهاد کوهکن نداریم !!!


داستان عشق عجیب و غریب یک مرد و زن چینی، اخیرا رسانه‌ای شده است و توجه زیادی به خود جلب کرده است.

به گزارش «شفاف» بیش از پنجاه سال پیش، «لیو» که یک جوان ۱۹ ساله بود، عاشق یک زن ۲۹ ساله بیوه به نام «ژو» شد. در آن زمان عشق یک مرد جوان به یک زن مسن‌تر، غیراخلاقی بود و پسندیده نبود.
برای جلوگیری از شایعات این زوج تصمیم گرفتند، فرار کنند و درغاری در استان ژیانگ‌جین زندگی کنند. در اول زندگی مشترک آنها بی‌چیز بودند، نه دسترسی به برق داشتند و نه غذایی، طوری که مجبور بودند از گیاهان و ریشه درختان تعذیه کنند و روشنایی خود را با یک چراغ نفتی تأمین کنند.در دومین سال زندگی مشترک، «لیو»، کار خارخ‌العاده‌ای را شروع کرد، او با دست خالی شروع به کندن پلکان‌هایی در دل کوه کرد، تا همسرش بتواند به آسانی از کوه پایین بیاید، او این کار را پنجاه سال ادامه داد.
نیم قرن بعد در سال ۲۰۰۱، گروهی از مکتشفین، در کمال تعجب این زوج پیر را همراه شش هزار پله کنده شده با دست پیدا کردند.
هفته پیش «لیو» در ۷۲ سالگی در کنار همسرش فوت کرد. «ژو» روزهای زیادی در کنار تابوت همسرش سوگوار بود.
دولت چین تصمیم گرفته که «پلکان عشق» و محل زندگی این زوج را حفظ کند و آن را تبدیل به یک موزه کند.
این هم از نیروی عشق ..........

دعا

داشتم جزء سوم قرآن رو می خوندم رسیدم به آیه هشتم آل عمران :






ربنا لا تزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا وهب لنا من لدنک رحمه انک انت التواب




این دعا همیشه ی همیشه وقتی توی قنوتم می خونمش ، اشکم رو در میاره ، و این بار هم ، باز با خوندنش اشکم در اومد ....... یه حس نزدیکی به خدا پیدا می کنم در عین کوچکی و عجز ....... از همه ی کلمه هاش لذت میبرم ...... از رحیم بودن خدا شرمنده میشم و انگار با هر بار خوندنش یه توبه است که دارم می کنم از گناهانی که انجام دادم .......... و انگار با هر بار خوندن این دعاست که رحمانیت و رحیم بودنش بر من جاری میشه ، انگار قلبم جلا پیدا می کنه با هر قطره اشکی که از چشمم خارج میشه .......



خدایا ، کمک کن توی این ماه بهتر و بیشتر بشناسیمت ، ما رو هم مثل خیلی ها که عاشقشون کردی عاشق خودت کن ، و بعد عاشقمون شو و بعد .......... خودت دیه مون شو که خودت گفتی :


من طلبنی وجدنی و من وجدنی عرفنی و من عرفنی احبنی و من احبنی عشقنی و من عشقنی عشقته و من عشقته قتلته و من قتلته فعلی دیته و من علی دیته فانا دیته ..........



من ، نماز ، حضور قلب


سر راهم از مدرسه به خونه ، مسجدی هست که دوستش دارم و اگه موقع اذان برسم اونجا معمولا میرم و نماز رو به جماعت می خونم ......

امروز یکی از اون روزها بود ....... تقریبا بعد از اذان رسیدم و چون فکر میکردم تا اذان خود مسجد هم گفته بشه من به نماز رسیدم ماشین رو سریع پارک کردم و وارد مسجد شدم ...
این همه اونجا رفته بودم متوجه طبقه دوم مسجد نشده بودم !! ....... مسجد کاملا پر بود و من مجبور شدم کفشم رو روی یکی از کفشهای درون جا کفشی بگذارم و بروم طبقه بالا ...... طبقه بالا سه اتاق تو در تو بود که انگار کلاسهای مسجد آنجا برگزار می شد ..... تمام اتاقها پر بود و من بالاخره در رکعت سوم به نماز رسیدم و جایی رو پیدا کردم و نماز را به امام جماعت اقتدا کردم ......
بعد از نماز همه نشسته بودند ، اما من به این فکر کردم این همه جمعیت الان بخواهند بلند شوند و بروند همه ی کفشها میریزد روی هم و دنبال کفش گشتن، می شود مصیبت ، بلافاصله بعد از پایان نماز از آنجا خارج شدم و دیگربا جماعت به دعا مشغول نشدم ....... بعد یاد این جمله دکتر افتادم که گفته بودند :

ترجیح می دهم با کفشهایم در خیابان راه بروم و به خدا فکر کنم تا این که در مسجد بنشینم و به کفشهایم فکر کنم .!!!!


88/6/2

دل مشغولی های من ....

سال تحصیلی معاونین از اول شهریور شروع میشه ......... امتحانات شهریور و تدارک مهر !!! .... امروز بعد از گرفتن امتحان وقتی توی دفتر می خواستم برم یکی از بچه های سال آخر رو دیدم که با آرایش کامل ! توی راهرو ایستاده بود ....... با خنده بهش گفتم این چه قیافه ایه ؟ ...... مگه ماه رمضون نیست ؟ ...... در جوابم البته اونم با خنده ی کامل گفت : « تازه بهم گفته بودن شما توی مدرسه هستین این شکلی اومدم ، هم مانتوم رو نپوشیدم و هم اون شالم رو سرم نکردم !! » و تازه این در موقعیتی بود که مانتوش کاملا تنگ و کوتاه و شالی هم تقریبا سرش نبود !!! ..... گفتم تازه به هوای من اینجوری اومدی من نبودم چه جوری می یومدی؟ !!! .........

این مسئله منو تو فکر برد ، یعنی من اشتباه کردم که ترس بچه ها از من باعث شده مثلا مراعات بکنن .... آیا این اشتباه منه یا نه ؟ ....... با دوستی در میون گذاشتم گفت : تازه این بهترین قسمت ماجراست لا اقل کمی پرهیز کاری یادش دادی ..... کمی حیا کرده ..... عمق فاجعه اش اونجاس که بیرونش با مدرسه اش یکی نیست ....... واقعا داریم به کجا میریم ؟ ........ دین گریزی بچه ها رو تا کجا باید تحمل کرد ؟ ...... چه بلایی داره سر این بچه ها میاد .... دوستم می گفت ما نسل اول انقلاب لا اقل مطالب رو دیدیم ، حس کردیم ولی اینا فقط شنیدن و اونم نه به طور کامل ، ما میدونیم برای چی انقلاب کردیم و هدفمون چی بود ، اینا نه میدونن و نه می خوان که بدونن ( یاد فیلم خاک آشنا افتادم که پسره به دایی اش جواب میده که نسل ما درو هم نمی خواد بکنه !! ) ...... وقتی یه چیزی براشون جالبه تا وقتی جذابیتش رو داشته باشه دنبالش هستن بعد مورد جدیدی پیدا میشه و قبلیه میره کنار ..........
بچه ها مون از همه چی تهی شدن ....... نه از دین میدونن و نه از فرهنگ شون ....... دوستی کامنت گذاشته بودن در باره اینکه توی طوس لیدری نبود که نقاشی های اونجا رو برای بچه هاش توضیح بده ....... کشور بلغارستان چیزی نداره به خاطر یه شهر ساحلی جلب توریست می کنه ..... بعد کشور ما که مهد تمدنه ، با این همه جای دیدنی ( که حتی خود ایرانی ها هم از دیدن خیلی هاشون بی بهره اند ) باید به خاطر نبود امکانات از در امد های توریستی بی بهره باشه .........
بگذریم از درد دین گریزی می گفتم ، منه معلم وقتی نتونم کاری بکنم که اثر گذار باشم بود و نبودم به چه دردی می خوره ؟ ........ خدا نگذره از اونایی که نخواستن توی این سی سال لااقل کمی از محتوای واقعی دینمون به این بچه ها شناسونده بشه ...... درس های دینی که فقط به حفظ یه سری اعمال و احادیثی بپردازه که برای بچه ها جذابیتی نداره ، معلومه که وقتی وارد دانشگاه شد درس اندیشه اسلامی براش زجر اورترین درس محسوب میشه ! .......
بالخره یه روز حساب کتابی هست ، ما که سعی کردیم در حد خودمون کارهایی بکنیم که بچه ها رو با امچه باز به نظر خودمون به اسلام شباهتی داشت آشنا بکنیم ، شاید ما هم بیراهه رفته باشیم و ما هم درست راهنمایی نکرده باشیم ولی خود خدا میدونه که نهایت تلاش رو داشتیم ...... کی جوابگوی این همه جدایی بچه ها از دینه ؟ !! ........ این همه علما و روحانیون زبده ، به چه درد می خورن ؟ ... حتما باید رفت پای منبرشون نشست و تلمذ کرد تا چیزی آموخت ؟ !!! ...... این همه از خلاقیت دم میزنن خودشون چرا بیکار نشستن ......
میگن توی ژاپن برای کارمندها یه برنامه رایانه ای اکشن درست کردن که بعد از اتمام کار می تونن از اون استفاده کنن و توی این بازی عکس رئیس هر کارمندی وجود داره ، کارمند با زدن رئیسش دق و دلی اش رو می تونه سر رئیس خالی کنه و تخلیه بشه .....
اگه یه همچین چیزی برای ایرانی ها درست می کردن دلت می خواست دق و دلی ات رو سر کی خالی کنی ؟ ...... اصلا میشه یه نفر رو مقصر دونست ؟ ....... میشه یه گروه رو مقصر دونست دیگری رو کنار گذاشت ؟
بحث زندانها به عنوان مسئله روز مطرحه ....... آیا واقعا در زمان روسای جمهور قبلی زندانها گل و بلبل بود ؟ ....... بدبختانه همکاری دارم که برادرش رو به جرم نا کرده ای ( به قول خواهرش ) به عنوان اوباش گرفتن و الان چند سالی است که در زندانه ....... وقتی از ملاقات بر می گرده کلافه است چون یا می گه کف پاش رو انقدر زده بودن که نمی تونست راه بره یا بهداری زندان بود و یا ....... آیا هر بار زدن زندانی حدیه که در اسلام مقرر شده ؟
انقدر براش پرونده سازی کردن که خانواده اش نمی تونن به هیچ طریقی از زندان خلاصش کنن . من با مجرم بودن و یا نبودنش کاری ندارم ولی زندانی انسان نیست ؟ ! ...... قراره این زندان براش محل تربیت باشه ، نه جایی که وقتی برگشت با کینه ی بیشترکارهایی که حتی بلد نبود رو انجام بده ، متاسفانه از زندانهای عادی خیلی چیزا شنیدم ، اسم دانشگاه رو برای زندانها گذاشتن چون اگه چیزی بلد نباشه اونجا یاد می گیره و خیلی چیزهای دیگه که به قول رهبر چیزهایی هست که باید گفته بشن و چیزهایی هم هست که نباید گفته بشن و این چیزها فکر می کنم باید گفته نشن که حیا در جامعه محفوظ بمونه ......
خدا فقط بخیر کنه ....... فقط باید برای ظهور امام زمان (عج ) دعا کرد ، که با اومدنش جامعه اسلامی رو بر پا کنه ........جامعه ای که ظلم نباشه ، محروم نباشه ، عشق باشه و امید .......... 2/6/88

همیشه علت ساده ای وجود دارد !!


چند وقتی بود در بخش مراقبت های ویژه یک بیمارستان معروف ، بیماران یک تخت بخصوص در حدود ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه جان می سپردند و این موضوع ربطی به نوع بیماری و شدت وضعف مرض آنان نداشت.


این مسئله باعث شگفتی پزشکان آن بخش شده بود به طوری که بعضی آن را با مسائل ماورای طبیعی و بعضی دیگر با خرافات و ارواح و اجنه و موارد دیگر در ارتباط می دانستند.کسی قادر به حل این مسئله نبود که چرا بیمار آن تخت درست در ساعت ۱۱ صبح روزهای یکشنبه می میرد.به همین دلیل گروهی از پزشکان متخصص بین المللی برای بررسی موضوع تشکیل جلسه دادند و پس از ساعت ها بحث و تبادل نظر بالاخره تصمیم بر این شد که در اولین یکشنبه ماه ، چند دقیقه قبل از ساعت ۱۱ در محل مذکور برای مشاهده این پدیده عجیب و غریب حاضر شوند.

در محل و ساعت موعود ، بعضی صلیب کوچکی در دست گرفته و در حال دعا بودند، بعضی دوربین فیلمبرداری با خود آورده و ...

دو دقیقه به ساعت ۱۱ مانده بود که « پوکی جانسون ‌» نظافتچی پاره وقت روزهای یکشنبه وارد اتاق شد. دوشاخه برق دستگاه حفظ حیات ( Life support system ) را از پریز برق درآورد و دوشاخه جاروبرقی خود را به پریز زد و مشغول کار شد ..!!

معنای مشورت

دور تا دور میز کنفرانس ، افرادی در سنین و هیات های مختلف نشسته اند و مقام ریاست در بالای مجلس بر صندلی متفاوت تکیه زده است .

رئیس : بسیار خوب ....جلسه خوبی بود . نه برای آموختن از شما که برای شناختن شما . امروز فهمیدم که هیچکدام شما نه معنی مشورت را می فهمید و نه جایگاه خودتان را می شناسید . خوب شد که دستتان را باز گذاشتم تا هر چه به ذهنتان می رسد ، بگویید ، وگرنه بخش عمده دیدگاه و اندیشه شما ، همچنان بر من پوشیده می ماند .

امروز گرچه آخرین جلسه گفتگو و همکاری ماست ، به خاطر آینده و خیر و صلاح خودتان ، انچه شرط بلاغ است به شما می گویم . چه بسا که در زمانی دیگر و از سوی مقامی دیگر به مشورت فرا خوانده شوید و دانستن این نکات بتواند شما را در استمرار تصدی این سمت ، معاضدت کند .



خلاصه کنم :



1- معنای مشورت این نیست که شما هر چه به عقل ناقصتان رسید ، بر زبان بیاورید . مشورت به معنای درست ، دقیق و عمیق یعنی این که نظرات آن مقام منیع را به فراست و کیاست در یابید . وپیش از آنکه بر زبان اوجاری شود ، با ادله وو براهین محکم بیان کنید.





در این دو – سه جمله ای که گفتم یک کتابخانه حرف نهفته است. حیف که فرصت نیست و ناگزیرم به خلاصه گویی .

به عبارت روشنتر ، معنی مشورت این نیست که شما حرفهای خودتان را بزنید ، بلکه به عکس باید حرفهای گفته و نگفته آن مقام را خوب بفهمید و تمام همتان را مصروف تایید و تحکیم آن کنید .




برخی از حرفها که من امروز از شما شنیدم ، با نظرات من تفاوت و بعضا مغایرت داشت و من البته تحمل کردم ، اما همه مقامات از چنین تحمل و سعه صدری برخوردار نیستند .


2- هیچ مقامی – اگر عاقل باشد – انسان فهیمتر از خود را به مشورت دعوت نمی کند ، چرا که مقامش به مخاطره می افتد و بیم جایگزینی و جابجایی اش می رود . پس هر گاه و هر جا و از سوی هر کس به مشورت دعوت شدید ، بدانید که نسبت به او از عقلی کمتر و جایگاهی کهتر برخوردارید و پا از گلیم خود فراتر نگذارید .



3- تصور قدما این بود که اگر چند عقل راروی هم بگذارند ، به عقلی برتر دست پیدا می کنند . اکنون پیشرفت علوم و فنون و تکنولوژی ثابت کرده است که عقل یک چیز ذاتی نیست ، بلکه به تبع مقام و منصب ، حاصل می شود .


به عبارت روشنتر ، این عقل نیست که مقام می اورد بلکه مقام است که عقل را رشد می دهد و کمال می بخشد .



4- صرف تصدی مقام برتر ، نشانگر داشتن عقل برتر است.بدیهی است هر کدام از شما اگر از من فهیم تر بودید ، این مقام به من نمی رسید . این حرف ممکن است نسبت به کلام پیشین من متناقض تلقی شود ولی مهم نیست . مهم این است که همه این حرفها در جهت اثبات وجود عقل برتر در مقام بالاتر است .



- و نکته پنجم و آخر این که از زحمات ابلهانه همه شما سپاسگزارم و متاسفم از این که ناگزیرم شما را مرخص کنم و برای بستن دهان مردم به وسایل دیگر متوسل شوم .


برگرفته از کتاب آیینه زار – سید مهدی شجاعی

88/5/30


در رمضان ، عشق را خدایی کنیم

ما آدما دوست داریم بندگی خدا رو بکنیم وچه فرصتی بهتر از ماه رمضان برای بندگی ......



این ماه ، ماه مهمونی خداست ، برای رفتن به مهمونی چکار کردیم ؟......


آیا آماده رفتن به این مهمونی هستیم ؟....

خوش به حال کسانیکه تو این ماه مهمونای خوبی باشن و صاحبخونه از داشتن شون راضی ،
 تا بازم بخواد دعوتشون بکنه ....!
خوش به حال اونایی که توی این ماه کمی به خودشون و عملکرداشون فکر می کنن .....
کاش تو این ماه بتونیم نیت هامون رو خدایی کنیم .....
به قول دوستی حتی اگه عاشق شدیم ، عشق رو هم خدایی کنیم !




فردا آخرین روز از ماه شعبانه ...... اکثر مردم به استقبال ماه رمضان می رن .... به یاد همه ی اونایی که به دعای ما نیازمندن باشیم .....


اللهم ادخل علی اهل القبور السرور،
اللهم اغن کل فقیر ،
اللهم اشبع کل جائع ،
اللهم اکس کل عریان ،
اللهم اقض دین کل مدین ،
اللهم فرج عن کل مکروب ،
اللهم رد کل غریب ،
اللهم فک کل اسیر ،
اللهم اصلح کل فاسد من امورالمسلمین ،
اللهم اشف کل مریض ،
اللهم سد فقرنا بغناک ،
اللهم غیر سوء حالنا بحسن حالک ، اللهم اقض عنا الدین و اغننا من الفقر ،
انک علی کل شی قدیر.


88/5/29


جرمت این بود که ......

مهدی مقیمی، شامگاه 7 تیر 1388 ، در حوالی مسجد قبا و پس از برگزاری
مراسم بزرگداشت شهدای هفتم تیر در آن مسجد بازداشت شد.

علی رجبپور در نوشتهایش آورده است:
دوستی داشتم که همیشه خدا خنده از روی لباش محو نمیشد و همواره

آرامش خاصی در چهرهاش موج میزد. کافی بود یک شوخی یا لطیفهای
بگی تا صدای خندهاش بپیچه تو هوا. آستینهای بالا زدهاش برای وضو تو
نمازخانه دانشکده فنی که همیشه نماز اول وقت اونجا بود از یادم
نمیره. وقتی به من گفت فلانی فوق لیسانس مکانیک چه فرقی با لیسانس
میکنه؟ بهش گفتم تو فوق اثبات همون روابطی را که تو لیسانس ازشون
استفاده میکردی می خونی. بعدها خودش میگفت که این حرف باعث
شده تا فوق لیسانس بره یک رشته دیگه. رشته طراحی صنعتی را انتخاب
کرده بود. تو کنکور رتبه یک را کسب کرد ولی در نهایت رفت هلند تا
فوق لیسانش را اونجا بگیره. بعد که شنیدم که برگشته تعجب کردم. گفتم
که چرا برگشته؟ گفتند که گفته اونجا فقط واسه درس خوندن خوبه. واسه
زندگی باید برگشت ایران. باید تو همین جا کار کرد.
شنیدم که تو حوادث اخیر به جرم فیلم برداری متهم به براندازی نرم
شده! بهش گفتند تو رفتی هلند و آموزش براندازی دیدی! حالا هم توی
ردیف دوم دادگاه دیدم نشسته بود!
مسعود مسیح تهراني، در نوشتاری دیگر در وبلاگ خود میگوید:
دوستي اتفاق عجیبیه که به آدم قوه قضاوت و تعمیم ميده؛ نه اینکه
بدوني این قضاوتات صددرصد درسته، ولي با اطمینان قلبي ميتوني بگي
که طرف آدم خوبیه یا اهل فلان برنامهها نیست، پس فلان اتهام بهش
نميچسبه.
این موضوع لااقل در مورد یکي از دوستان برام صادقه. از چند هفته پیش
شنیده بودم که مهدي مقیمي بازداشت شده! اول که باورم نميشد. چون
که فکر ميکردم کاري هم از دستم برنميآد خودم رو زدم به اون
راه. یعني دوست نداشتم قطعي بدونم همچین چیزي اتفاق افتاده. بعد هم
فکر ميکردم بر فرض اگه اینجور هم باشه، چند روزه آزاد ميشه. قبل
مکه هم نشد پيگیري کنم و چون خبري هم نشنیدم، گفتم لابد موضوع
تموم شده. تو اونجا یکي تو فیسبوک کامنت گذاشت که براي مهدي هم
دعا کن. مثل آب سردي بود که روم ریختن. دوباره یادش افتادم. تهران
که اومدم گفتن کجاي کاري، مهدي رو در دادگاه از تلویزیون نشون
دادن. وقتي سرچ کردم و عکساش رو دیدم بیشتر متأثر شدم.
من زیاد از سیاست سر درنميآرم. اما ميتونم همین الآن برم تو زندان و
پشت سر این آقا مهدي که بیش از یک ساله ندیدماش نماز بخونم. اینها
رو نوشتم که فقط از مهدي عزیز نوشته باشم. کاش بیش از این از دستم
برميآمد.

اللهم فک کل اسیر


یکی دیگر از دوستان وی دروبلاگ ع.ش.ق نوشته است:
دوستی 10 سالهای که با مهدی مقیمی دارم، فرصتی برای من فراهم
کرده است که شاید بیش از هر فرد دیگری از نزدیک در جریان فعالیتها
و اعتقادات و اخلاقیات او باشم. دوستی ما از سال اول دبیرستان در
دبیرستان مفید شکل گرفت. بعد از آن در مهندسی مکانیک دانشگاه تهران
به مدت 5 سال دوست صمیمی بودیم و بعد از آن علیرغم سفر دو ساله
ای که برای فوق لیسانس طراحی صنعتی به هلند داشت، بازهم در ارتباطی
نزدیک و تقریبا روزانه بودیم.
خانواده مهدی یک خانواده مذهبی هستند. پدر بزرگوارش در پستهای
مختلف فرمانداری و استانداری و بعد از آن به عنوان رئیس ستاد مبارزه
با بحران کشور و معاونت عمرانی وزارت کشور خدمت کرده و بعد از
آن هم به دلیل خدمات گستردهای که مردم از او دیده بودند، به عنوان
نماینده خود (از خمین) در مجلس شورای اسلامی برگزیدند.
مهدی علیرغم اینکه در جمع دوستان شوخ و بذله گو است، اما در
اعتقادات دینی و رعایت حرام و حلال و مهمتر از همه اعتقاد شدید به نماز
اول وقت، شاید از دید خیلیها از جمله بنده حقیر که خود را مذهبی
میدانم، آدم سختگیری به حساب بیاید. دوستانی که مهدی را از نزدیک
میشناسند میدانند که هروقت دامنه خندههای دوستانه به غیبت از
فردی میرسید مهدی با ناراحتی سعی میکرد ما را از ادامه بحث
منحرف کند. حضور مستمر او در جلسات مذهبی و سخنرانیهای آیتالله
امجد و حجت الاسلام نیکاقبالی، توفیقی بود که شاید نصیب همه نمیشد.
مهدی در مهندسی مکانیک دانشگاه تهران جزو برترین دانشجویان بود و
علیرغم اینکه به دلیل معدل بالا میتوانست در فوق لیسانس مهندسی
مکانیک بدون کنکور ادامه تحصیل دهد، هم زمان با من تصمیم گرفت که
برای فوق لیسانس در رشته طراحی صنعتی ادامه تحصیل بدهید. از این رو
در عرض چند ماه تلاشمان را بر روی کنکور هنر متمرکز کردیم. استعداد
عجیب مهدی باعث شد که او در مرحله اول کنکور ارشد سال 85 ، رتبه 1
را کسب کند. دانشجویان طراحی صنعتی که 4 سال بر روی طراحی صنعتی
تمرکز دارند، بهتر متوجه میشوند که فردی که از رشته دیگر موفق به
کسب رتبه 1 در کنکور ارشد طراحی صنعتی بشود، حتما دانشجوی
برجسته و ارزشمند است.
در همان زمان به دلیل معدل بالا در مهندسی مکانیک و پروژه موفقی که
برای ویلچر جانبازان و معلولین اجرا کرده بود، موفق به کسب پذیرش از
یکی از بهترین دانشگاههای طراحی صنعتی جهان در دلفت هلند شد.
دوسالی که مهدی در هلند بود ما به دلیل کار مشترک بر روی وب
سایت طراحی صنعتی ایرانی و همچنین دوستی قدیمیای که داشتیم،
مرتب با هم در تماس بودیم. هرچند که جالبترین نکته ارتباطی ما بحث
بر سر مسائل دینی بود که مهدی به دلیل جو غیر اسلامی هلند با آنها
دست و پنجه نرم میکرد. آخرین روزهایی که در هلند بود تماسهای
زیادی با او داشتم و از قول خودم و اساتید دانشگاه به او توصیه میکردم
که برای دکترا در همانجا و یا کشور دیگری اقدام کند. اما مهدی تصمیم
قاطع گرفته بود که برای سربازی به ایران برگردد و پس از آن از دانش
خود برای راه اندازی پروژههای خلاقانه در ایران استفاده کند. فواره های
هوشمند موزیکال در شهر بیرجند و آبنماهای بزرگ شهر رودسر و باغ
موزه قصر، پروژههایی است که او توانسته بود مدیریت کرده و به اجرا
برساند.
مهدی پس از مراسم بزرگداشت شهدای هفتتیر دستگیر شد و اکنون
پس از یک ماه بیخبری و خون دل خانواده و دوستان و نگرانی از سلامتی
او، در دادگاه جرمش اعلام شده است: "فیلم برداری از شلوغیهای بعد از
مراسم!"
بعید است انسان عاقلی باور کند که این همه تحمل زحمت از سوی
زندانبانها و این همه ایجاد ناراحتی و ناامیدی در بین دوستان و
وابستگان و تحمل این همه فشارهای سیاسی فقط به دلیل فیلمبرداری
باشد! به نظر من شاید نگه داشتن او یک نوع بازی سیاسی با رئیس
کمیسیون عمران و نماینده اصلاحطلب مجلس باشد که تا جایی که من
پدرش را میشناسم، بدون درگیری در بازیها و قدرتطلبیهای
روزمره سیاسی، همواره خدمتگزار جمهوری اسلامی ایران به خصوص در
مواقع بحرانی بوده است.
وقتی سیاستمداران، بزرگان، علما، مراجع و اندیشمندان جامعه به مسئولان
حکومت اخطار میکنند که با این دستگیریها و زندانی کردنها و
شکنجه دادنها از انصاف خارج شده اند، شاید بعضیها هنوز عمق فاجعه را
باور نکنند. اما وقتی دوستی که در طی این ده سال لحظه به لحظه از
احوال شخصی و اعتقادات و استعدادهای مهدی خبر دارد برایتان
مینویسد، بدانید که ظلم بدی در حق ایران و ایرانیان و استعدادهای
ایرانی در حال صورت گرفتن است که کمترین بازتاب آن در سرنوشت
کشور، از دست دادن بسیاری از بهترین نیروها و استعدادهای مومن و
بی همتای ایران است.
این روزها هرکس که دستش به دهانش برسد، در حال گریز از ایران
است. حتی با خودم میگویم دوستانی که سالها پیش رخت سفر بستند،
شاید ناآگاهانه پا در راهی گذاشتند که سعادت دنیوی و اخروی آنها را
در پی داشته باشد. اینجاست که غصه کسانی مثل مهدی مقیمی که با
دیدن کشورهای آباد غربی، به امید اصلاح به وطن برگشته اند، در دل
انسان دردناکتر مینماید.
مهدی جان، امیدوارم کسانی که برای تسویه حسابهای سیاسی، تو را
واسطه اهداف دنیوی خود قرار دادهاند، طعم عدالت خداوند را در دنیا
بچشند تا بلکه قبل از برپا شدن روز جدا شدن روسفیدان از روسیاهان، به
مسیر عدالت بازگردند. امیدوارم تو هم به دلیل مسیر و نیت صادقانهای
که برای زندگیات در نظر گرفته بودی، نزد خداوند متعال و ائمه
معصومین روسفید باشی.
حفظ نظام به هر قیمتی ؟!!!