وگرنه یزیدی اند .....

 
آنها که رفتند کاری حسینی کردند
          آنها که ماندند باید کاری زینبی بکنند
                                                 وگرنه یزیدی اند
                                                                                                             (دکتر شریعتی)


زینب حامل پیام عاشوراییان ، این دختر علی و عقیله ی بنی هاشم ، چه کرد که ما باید در ادامه ی راهش چون او باشیم ؟

زینب ، تن به ولایت سپرد زمانی که همه « ولی » او را تنها گذاشتند .... او خود قطب نمای عالم شد تا هر که می خواهد از این خاندان جدا نشود ، به تاسی از او پیام رسان عاشورا باشد .... 
و اینک زینبیان زمان ،
             نوبت به ما رسیده است که بعد از عاشورا « ولی» خود را تنها نگذاریم ...
مرز بین حق و باطل و تشخیص آن کاری بس دشوار است ...
و این مقابله ی حق و باطل از زمان آدم شروع و همچنان ادامه دارد ...
 در کدامین جبهه ایم ؟ !!!
شام غریبان حسین امشب است  را بخوانید .

عصر یک جمعه ی دلگیر

عصر یک جمعه ی دلگیر، دلم گفت بگویم بنویسم که چرا عشق به انسان نرسیده است؟
چرا آب به گلدان نرسیده است؟
چرا لحظهء باران نرسیده است؟
 وهر کس که در این خشکی دوران به لبش جان نرسیده است، به ایمان نرسیده است و غم عشق به پایان نرسیده است. بگو حافظ دلخسته زشیراز بیاید بنویسد که هنوزم که هنوز است چرا یوسف گمگشته به کنعان نرسیده است ؟
چرا کلبه احزان به گلستان نرسیده است؟
دل عشق ترک خورد، گل زخم نمک خورد، زمین مرد، زمان بر سر دوشش غم و اندوه به انبوه فقط برد،فقط برد، زمین مرد، زمین مرد ،خداوند گواه است،دلم چشم به راه است، و در حسرت یک پلک نگاه است، ولی حیف نصیبم فقط آه است و همین آه خدایا برسد کاش به جایی، برسد کاش صدایم به صدایی...

عصر این جمعه دلگیر وجود تو کنار دل هر بیدل آشفته شود حس، تو کجایی گل نرگس؟
به خدا آه نفس های غریب تو که آغشته به حزنی است زجنس غم و ماتم، زده آتش به دل عالم و آدم مگر این روز و شب رنگ شفق یافته در سوگ کدامین غم عظمی به تنت رخت عزا کرده ای؟
 ای عشق مجسم! که به جای نم شبنم بچکد خون جگر دم به دم از عمق نگاهت. نکند باز شده ماه محرم که چنین می زند آتش به دل فاطمه آهت به فدای نخ آن شال سیاهت به فدای رخت ای ماه! بیا صاحب این بیرق و این پرچم و این مجلس و این روضه و این بزم توئی ،آجرک الله!عزیز دو جهان یوسف در چاه ،دلم سوخته از آه نفس های غریبت دل من بال کبوتر شده خاکستر پرپرشده، همراه نسیم سحری روی پر فطرس معراج نفس گشته هوایی و سپس رفته به اقلیم رهایی، به همان صحن و سرایی که شما زائر آنی و خلاصه شود آیا که مرا نیز به همراه خودت زیر رکابت ببری تا بشوم کرب و بلایی، به خدا در هوس دیدن شش گوشه دلم تاب ندارد ،نگهم خواب ندارد، قلمم گوشه دفتر غزل ناب ندارد، شب من روزن مهتاب ندارد، همه گویند به انگشت اشاره مگر این عاشق بیچارهء دلدادهء دلسوخته ارباب ندارد...تو کجایی؟ تو کجایی شده ام باز هوایی،شده ام باز هوایی...




گریه کن ،گریه وخون گریه کن آری که هر آن مرثیه را خلق شنیده است شما دیده ای آن را و اگر طاقتتان هست کنون من نفسی روضه ز مقتل بنویسم، و خودت نیز مدد کن که قلم در کف من همچو عصا در ید موسی بشود چون تپش موج مصیبات بلند است، به گستردگی ساحل نیل است، و این بحر طویل است وببخشید که این مخمل خون بر تن تبدار حروف است که این روضهء مکشوف لهوف است، عطش بر لب عطشان لغات است و صدای تپش سطر به سطرش همگی موج مزن آب فرات است، و ارباب همه سینه زنان کشتی آرام نجات است ،ولی حیف که ارباب «قتیل العبرات» است، ولی حیف که ارباب«اسیر الکربات» است، ولی حیف هنوزم که هنوز است حسین ابن علی تشنهء یار است و زنی محو تماشاست زبالای بلندی، الف قامت او دال و همه هستی او در کف گودال و سپس آه که «الشّمرُ ...»خدایا چه بگویم «که شکستند سبو را وبریدند ...» دلت تاب ندارد به خدا با خبرم می گذرم از تپش روضه که خود غرق عزایی، تو خودت کرب و بلایی، قسمت می دهم آقا به همین روضه که در مجلس ما نیز بیایی، تو کجایی ... تو کجایی...?


از حميدرضا برقعي 25/11/87

سعی کنیم دریا باشیم ...


روزی شاگرد یه راهب پیر هندو از او خواست که واسش یه درس بیاد موندنی بده . راهب از شاگردش خواست کیسه نمک رو بیاره پیشش ، بعد یه مشت از اون نمک رو داخل لیوان نیمه پری ریخت و از او خواست اون آب رو سر بکشه . شاگرد فقط تونست یه جرعه کوچک از آب داخل لیوان رو بخوره ، اونم بزحمت .

استاد پرسید : " مزه اش چطور بود ؟ "
شاگرد پاسخ داد : " بد جوری شور و تنده ، اصلا نمیشه خوردش "
پیرهندو از شاگردش خواست یه مشت نمک برداره و اونو همراهی کنه . رفتند تا رسیدن کنار دریاچه . استاد از او خواست تا نمکها رو داخل دریاچه بریزه ، بعد یه لیوان آب از دریاچه برداشت و داد دست شاگرد و ازش خواست اونو بنوشه . شاگرد براحتی تمام آب داخل لیوان رو سر کشید .
استاد اینبارهم از او مزه آب داخل لیوان رو پرسید. شاگرد پاسخ داد : " کاملا معمولی بود . "
 پیرهندو گفت : " رنجها و سختیهائی که انسان در طول زندگی با آنها روبرو میشه همچون یه مشت نمکه و اما این روح و قدرت پذیرش انسانه که هر چه بزرگتر و وسیعتر بشه ، میتونه بار اون همه رنج و اندوه رو براحتی تحمل کنه ،
 بنابراین سعی کن :
یه دریا باشی تا یه لیوان آب . "

حسین وارث آدم


تشیع با « نه » آغاز شد ..... « نه » در قبال مسیری که تاریخ انتخاب میکرد ... و اینک حسین .... وارث آدم .... وارث تمامی تاریخ ..... « نه » گویان ، ["خشمگین و مصمم ، گرداب فشرده ی مسلمانانی که رو به کعبه دارند را می شکافد ،هم آنانی که گوسفندان را به اشاره ی سرنوشت خویش ذبح میکنند و هفت ریگ ظریف زیبای رنگارنگ را با سرانگشت نوازش خویش بر سیمای آن سه خداوند زمین وزمان خویش به طنازی واطوار عشقبازی می پرانند ، تا دوزخ دنیا را به بهای بهشت بخرند و پشت به خانه ی مردم ، به سوی قبله ی زندگی ذلتشان رو دارند ....." ](1)

آری این حسین است که میرود ، او که پشت به « کاخ سبز » دمشق دارد و پرورش یافته ی خانه ی گلین و متروک فاطمه است ..... حسینی که خون پیامبری که در« قبه الخضرا » آرمیده است ، در رگهای اوست ....
شیعه در خانه ی فاطمه هر چه را می خواست و هر که را می خواست می یافت ......
برای شیعه ،[" فاطمه وارث پیامبر ، مظهر « حق مظلوم » و در عین حال نخستین « اعتراض » و تجسم نیرومند و صریح « دادخواهی » که شعار ملتهای محکوم و طبقات مظلوم در نظام حاکم ، بود .
و علی ، مظهر « عدل مظلوم » تجسم پر شکوه حقیقتی که در رژیم های ضد انسانی قربانی شد و در مذهب رسمی حاکم کتمان
و حسن ، مظهر آخرین مقاومت پایگاه « اسلام امامت » ، در برابر اولین پایگاه « اسلام حکومت » .
و حسین ، شاهد همه ی شهیدان ظلم در تاریخ ، وارث همه ی پیشوایان آزادی و برابری و حق طلبی از آدم تا خودش ، تا همیشه . رسول شهادت ، مظهر خون انقلاب .
وبالاخره زینب ، شاهد همه ی اسیران بی دفاع در نظام جلادان ، پیامبر پس از شهادت ، مظهر پیام انقلاب !" ](2 )
واینک این حسین است وارث آدم ..... وارث تمامی تاریخ که اینگونه با سپاهی اندک تمام قد در برابر تمامی کفر ایستاده است ... او با خانواده اش و یاران باوفایی آمده است که به شهادت تاریخ 72 نفر و شاید کمی بیشتر یا کمترند .... اما کسانی هستند که در شب عاشورا ، امام حجت را بر انها تمام نمود و خواست که اگر نمی توانند ، از سیاهی شب استفاده کنندو برگردند ، عده ای رفتند ولی این زینب بود که می هراسید ، می ترسید که نکند همین سپاه اندک نیز برادرش را تنها بگذارند و حبیب ابن مظاهر ، این ارامش دلها ، شبانه به همراه حسین ، برای بیعتی دوباره به خیمه ی زینب میرود ... و حسین است و این سپاهی که تاریخ از ابتدای خلقت تا ظهر عاشورا و تا همیشه ، اصحابی با وفا تر و مهربانتر از آنها به خود ندیده ، که زودتر از رهبر و سرور خوبش به ملاقات خدا می روند ....
مگر حسین ، چه میگفت ؟ .... جدش چگونه او را تربیت نموده و مادرش زهرا با شیره وجودش چه در جان او ریخته بود ؟
علی مگر به او چه آموخته بود ؟ ....و تشیع از او چه خواسته بود ؟ ....
["در مکتب علی ، شیعه به عنوان تجسم درد ها و آرزوهای توده های مظلوم و آگاه و عاصی بر جبر حاکم ، اساسی ترین شعار های خود را می یافت :
برای رهایی از « ولایت جور »
« ولایت علی »!
برای زدن داغ باطله و مهر کفر و غضب بر جبین خلافت :
« امامت »!
. برای واژگون کردن نظام تضاد و تبعیض مالکیت :
« عدالت » !
و برای ، « اعتراض به وضع موجود » - که حکومت و روحانیت و اشرافیت حاکم ، با فتح ها و غنیمت ها و مسجد سازی ها و جماعت ها و مدرسه ها و نذرها و وقف ها و خیرات و مبرات و تعظیم شعائر و انجام مراسم ،می کوشیدند تا همه چیز را طبق مشیت بالغه ی خدا و شرع و رضای خدا و خلق نشان دهند :
اصل « انتظار » !
و برای ایجاد مرکزیت در نهضت :
« مرجعیت » !
وبرای تشکیل نیروها و نظم و دیسیپلین و تعیین جهت :
« تقلید » !
و برای داشتن یک رهبری مسئول :
« نیابت امام » !
و برای تامین بودجه مبارزه فکری و اجتماعی و اداره تشکیلات ...
« سهم »!
و برای طرح مداوم جنگ تاریخی شیعه ، انحراف تاریخ ، غصب ها و خیانت ها و ظلم ها و سرچشمه های فریب و دروغ و انحطاط . بویژه برای خاطره شهیدان :
« سوگواری » !
و برای رسوا کردن نظام حاکم که خود را وارث سنت رسول می نامند و اثبات اینکه وارث ، جلادان و قاتلان ذریه ی رسول است ، و برای نشان دادن راهکار ، پاسخ گفتن به این پرسش همیشگی که : « چه باید کرد ؟ » و تعیین شکل مبارزه با حکومت و سرپیچی از بیعت ظلم و طرح تسلسل پیوسته ی تاریخ و اعلام جنگ انقطاع ناپذیر میان « وارثان آدم » و « وارثان ابلیس » و تعلیم این واقعیت جاری که اسلام حاضر ، اسلام غایب است ، در ردای – سرخ شهادت ....
« عاشورا »! "] (3)
و این گونه بود که حسین ، حج را رها کرد و به سوی قتلگاه خویش حرکت نمود تا به انسان و به تاریخ نشان دهد که :

اصول شیعه بر پایه ی دو اصل « امامت » و « عدالت » استوار است ... و هر کجا ، و در هر زمان ، حکومتی جائر بر سرکار آید شیعیان بر پایه این دو اصل به مبارزه با او برخواهند خواست و با توکل بر خدا و رهبری امامشان عدالت را برپا خواهند نمود و از هیچ چیز و هیچ کس ، حتی اگر اندک باشند ،  نخواهند هراسید .

پی نوشت : (1) از کتاب حسین وارث آدم دکتر شریعتی
(2) و (3) از کتاب تشیع سرخ دکتر شریعتی

بهانه ای برای یک دقیقه بیشتر با هم بودن


چه دلتنگم ...چه دلگیرم .... یلدایی دیگر امد ولی افسوس ....
یلدای 82 ،  پدر در کنار خانواده و من در خانواده ای دیگر ....
فردای آن یلدا ، ساعت 4 صبح 2 دی ، من در بیمارستان در کنار پیکر بیجان پدر ،
 وصل شده به دستگاهی که فقط نفس را در سینه اش بی نتیجه بالا و پایین می برد ،
و به عنوان دختر بزرگ خانواده ، بی حضور مادر ، دستور قطع این دستگاه را دادم ، که تا ابد آرام بگیرد ،
 در آرزوی نگاهی حتی بی فروغ ازپدر ، چه بیرحمانه ، اما فرمان دادم ....
یلداهای دیگر آمدند و پدر دیگر کنارمان نبود .....
چه تلخ است هر یلدا را بی پدر اغاز کردن ....

شب یلدا نزدیک می شود .... مانند بسیاری از آیین های کهن ایرانی ، بهانه ای است برای بیشتر باهم بودن ، چون نوروز و ...

آیینی که می خواهد فرهنگ اتحاد در خانواده را حفظ نماید و چه کم رنگ می شود این سنت ها ....
سنت هایمان را به فراموشی نسپاریم ...
یادگاری بسیار زیبا از نیاکانمان ...
 درس های دوستی و مهربانی، توجه به نزدیکان ، دوستان ، فامیل ...
بهانه ای برای کنار گذاشتن ناخوشی ها ، دلگیری ها  و به یاد اوردن صمیمت ها و دوستی ها....
فلسفه ای دارد یلدا برای خودش ... خوردن انواع میوه ها و آجیل و بازکردن حافظ و ....
اما همه و همه  بهانه ی است برای  دقیقه ای بیشتر در کنار هم بودن ....


اگر به جای رهبر یودم !

بيـــا با گـــل لالـه بيعـــت كنيم

كه آلاله ها را حمايت كنيم (مسیحا)

یک چریک وقتی مکان نیروهای خودی را گم میکند، به خط آتش دشمن نگاه میکند...

در پی نامه هایی که جناب نوری زاد برای رهبر نوشته اند، واقعا اگر جای رهبر بودیم ، چه میکردیم ؟
شما دوست عزیز ، اگر شما رهبر بودید چگونه عمل میکردید؟
چگونه می توان  این حربه ی تفرقه بیانداز و حکومت کن دشمن ، را خنثی نمود ؟

حکایت این قانون اساسی


12 آذر روز تصویب قانون اساسی در سال 1358 بود ... شنیدم که یک نسخه از این کتابچه رو هدیه فرستادند برای جناب موسوی( اینجا )کاش  توی راه خودشون هم یه تورقی می فرمودند ، دروغ چرا ، من فقط خودم یه بار یه نگاهی بهش انداختم ! ، یه نسخه هم برای ما بفرستن ، یه نسخه هم برای بعضی ها !!! ..... اصلا بهتر نبود به همه مردم یه نسخه هدیه می کردن تا جناب حاج منصور قانون رو نزاره کنار و بره سراغ وصیت نامه ی امام ؟ !!! ...... ایکاش  وقتی منبع قانونی برای رسیدگی به جرائم هست ، انقدر حرف های امام رو جهت تزیین و تایید گفتارمون وسیله قرار ندیم .... خود امام تاکید بر قانون گرایی داشتند « امام در مباحث ولايت فقيه (حكومت اسلامي) خود چنين فرموده اند:

"حاكم در حقيقت قانون است، همه در امان قانونند. در پناه قانون اسلام. مردم و مسلمانان در دايره مقررات شرعي آزادند، يعني بعد از آنكه طبق مقررات شرعي عمل كردند كسي حق ندارد (بگويد) اينجا بنشين يا آنجا برو... هر گاه حكومت اسلامي تأسيس شود، همه در سايه قانون با امنيت كامل به سر مي برند...
قانون براي اجرا و برقرار شدن نظم اجتماعي عادلانه به منظور پرورش انسان مهذب است."(مصطفي دلشاد، عارض خورشيد، مقدمه اي بر انديشه سياسي امام خميني ص 230)»
وقتی رهبر هست ، نمیدانم این جناب حاج منصور که خود من ازکسانی بودم که صبح علی الطلوع روزهای سه شنبه ی آن سالها !جهت خواندن زیارت عاشورا در خدمت ایشان بودم و بعد راهی مدرسه می شدم ، بفرمایند که : « در صورت مسامحه مسئولین در برخورد با عوامل اصلی، مردم خود به بند میم وصیت نامه عمل خواهند کرد و اگر تاکنون نیز برخوردی نکرده‌اند، به احترام گل روی رهبر انقلاب بوده است. »آیا این پیام به رهبری نیست ؟ !! ... اگر نه ، کدام مسئولان ، نیروی انتظامی یا دولت یا مجلس ؟ ! .... نیروی انتظامی که کوتاهی نداشته ! ، فقط جناب موسوی و کروبی را زندان نیانداخته ، گرچه ایشان از سه نفری که آزاد می گردند صحبت نموده ، که نمی دانم منظورش از نفر سوم ، احمدی نژاد است یا رضایی !! ....
با این جو اختناقی که درست می کند دنبال چه چیزی است نمی دانم ، آیا با دامن زدن به تشنجات ، سعی بر آرام نمودن و حل نمودن این مشکل دارد ؟ ! اگر چنین است که زهی خیال باطل ! ....
گفته ام و باز میگویم که ملتی که فرهنگ تفاهم در کارنامه ی فرهنگی خویش دارد نیاز به جنگ ندارد ، همان قانون اساسی را میزان قرار دهند و با استفاده از چند حقوقدان بی طرف ، به بررسی عملکرد هر دو جناح بپردازند ، مردم نیز شاهد خواهند بود و خود متوجه جبهه ی حق و باطل می گردند ....
اینکه خود را مبلغ دین بنامیم و به نام دین بااحساسات مردم بازی کنیم و جامعه را بشورانیم و بالاتر از رهبری صحبت کنیم ، دیگر چه صیغه ایست،  نمی دانم ؟
بیاییم اگر سخنان امام برایمان الگو است همه ی سخنان ایشان را در نظر داشته باشیم ، نه فقط بخشی از ان را ... بیاییم بار دیگر بررسی کنیم که امام برای داشتن چنین قانون اساسی چقدر توصیه نموده اند و  چگونه قانون را باعث تهذیب انسانها و برقراری عدالت و نظم اجتماعی برشمرده اند ...
پس بیاییم به خاطر خدا و پیروی از ولایت قانونی عمل کنیم ....

روز جهانی لبخند




یوم التبسم فی وجوه الناس
 من اهل الایمان 
غدیر روز لبخند و تبسم بر چهره مردم و اهل ایمان است .
 امام رضا (ع)

از بوی خوش غدیر ، جهان تا ابد عطرآگین است .نسیم روح انگیزی که از سایه سار درختان غدیر برخاست ، شمیم ولایت را بر جان اهل ولایتش تا دور دستهای تاریخ می رساند ، زلال برکه ی غدیر تمام شدنی نیست چرا که آنجا نعمت بر مردم تمام و کامل شد .
«غدير» را هزاران راوي، کتاب، مقاله، سند، شيعه و سني روايت کرده اند. اتفاق بزرگي که در اجراي فرمان الهي:يا ايُها الرُّسوُل بَـلـِّغ ما اُنزِلَ اليکَ مِن رَبِّک وَ اِن لـَم تـَفعَل فـَما بَلـَّغت رِسالـَتـَهُ (مائده/ 67) رخ نمود و با وجود همه مظلوميت ها و ناروائي ها در امتداد تاريخ پر فراز و فرود، طنين پيام بلند رسول الله صلي الله عليه و آله وسلم، همچنان گوشها و جانهاي مومنان را مي نوازد که:
هر کس که من مولاي اويم علي مولاي او خواهد بود.

شعر زیبای علی رضا قزوه با عنوان « مست تر شو تا غدیر از عید قربان بگذرد » را اینجا بخوانید .