بر خلاف دو فیلم قبلی بعد از پایان فیلم یه حس خوبی داشتم ..... میشد بگی آ خ ی ی ی ی ش یه چیزی تونستم بفهمم !!
تمام فیلم در باره ی عشقه ، از اولین سکانسها که تابلوی خط نستعلیقی رو که با جوهر آبی نوشته شده نشون میده که شعری از احمد شاملو است " آی عشق ، آی عشق ، چهره آبی ات پیدا نیست "
فرمان آرا از عشق میگه ، عشق به انسانها ، عشق به سرزمین و خاک ......
فیلمبرداری محمود کلاری در به تصویر کشیدن مناظرزیبای کردستان کمک زیادی به بیننده می کنه تا بتونه از فیلم لذت بصری رو هم ببره ....
فرمان آرا می گه از عشق که هیچوقت از زندگی گذشته جدا نمیشه ، اول فیلم می گه ، گاهی از گذشته دوری می کنی ولی گذشته میاد سراغت و تو می مونی بهش چه جوابی بدی .....
داستان فیلم آغاز آشنایی نه چندان محبت آمیز یک دایی با پسرخواهریه که از پدر و مادر محبتی ندیده و چند بار دست به خود کشی زده و مواد مصرف میکنه ، دایی به علت اینکه می خواسته از هیاهوی شهر در امان باشه ( آلودگی صوتی ، آلودگی هوا و آلودگی روابط بین انسانها ) میاد توی روستای محل زندگی پدرش و توی زیر زمین خونه به کشیدن نقاشی و سرودن شعر مشغول میشه و به همین علت نمی خواسته پسر رو بپذیره ......پسر هم نمی خواد بمونه ، اما عشق ( به دختری که نامزد داره !) و محبت ( بی شائبه ی دایی )، پسر رو پایبند می کنه تا با این خاک آشنا بشه ، که زندگی کردن در خاکی که نمی شناسیش و براش زحمتی نکشیدی فایده ای نداره ..... جایی از فیلم دایی به پسر می گه ، اگه نکاری نمی تونی درو کنی و متاسفانه نسل شما نمی خواد بکاره ! و پسر جواب میده که نسل ما درو هم نمی خواد بکنه !! .... برای کسانی که فرزندانی به این سن دارند این بی مسئولیتی ها چیزی آشناست .....
این فیلم فیلمیه که اشاره به فرهنگ و تمدن کهن مون داره ، اینکه چی بودیم و چی شدیم .... اینکه از روستا جوونمون برای کاری سهل تر روونه تهرون میشه تا پول بیشتری پیدا کنه و برای همین فرهنگمون داره کم کم از بین میره ...... به حکاکی های بیستون اشاره می کنه ..... و به یادمون میاره که ایرانی ، قدمتی چندین هزار ساله داره ...... و جالبه که در جایی از فیلم به روابط بین انسانها که می خواد اشاره کنه می گه ، کاری که شما می کنین نه دین می پسنده و نه خدا و پیغمبر و نه احترامه به پدر ومادر( یعنی با اینکه فیلم خیلی ملی یه ولی از مذهب هم دور نیست ) ......
فیلمیه که به نظرم ارزش بیش از یک بار دیدن رو داره ......
متاسفانه در ابتدای فیلم کنترل چی سینما مشکلی برام بوجود اورد که شاید 5 دقیقه فیلم رو ندیدم و ناراحتم و فکر می کنم می ارزه یه بار دیگه برم ببینمش ، گرچه چیزی حدود 9 دقیقه فیلم سانسور شده و فرمان آرا گفته مثل این میمونه که از صورت چشمهاشو در اورده باشن .....
تکه هایی قشنگی از فیلم رو که توی تاریکی روی کاغذی روغنی با روان نویسی که نمی دونستم می نویسه یا نه یادداشت کردم میارم :
چند روز یعنی آشنایی ...... آشنایی یعنی دل بستن ..... و دل بستن دواش دلشکستنه ..... غریبه آخرش ازت تشکر میکنه و میره ولی فامیل مثل زنجیر به پاته ( جایی که نمی خواست خواهر زاده اش رو بپذیره ) شعری که برای عشقش می خونه ....... ( با بازی عالی رضا کیانیان ، صحنه ای که به نظرم جا داشت زیباتر از این باشه و البته یکی از صحنه های قشنگ فیلمه )
در آغاز آسمان آبی نبود
تو در ان نگریستی
و آسمان ابرش را بارانید
و دریا طوفانش آرمید
چشمانت را از من مگیر
تا اندوهم را بگریم .
حتما فیلم رو ببینین .....27/5/88
۱ نظر:
از گفتنی های "خاک آشنا" خیلی خوب و قشنگ گفتید . لذت بردم و خوشحال شدم از این که بعد از پایان فیلم حس خوبی داشتید .
فیلم خوب یعنی این ! فیلمی که حرف از "عشق و محبت" بزنه ...
ارسال یک نظر