آخرش یه شب ماه میاد بیرون

تقدیم به تمام زندونی هایی که نمی دونن چرا در زندانند و امید به آزادی دارند :


یه شب مهتاب


ماه میاد تو خواب


منو میبره از توی زندون


مثل شبپره با خودش بیرون


میبره اونجا که شب سیاه تا دم سحر


شهیدای شهر با فانوس خون جار میکشن


تو خیابونا


سر میدونا


عمو یادگار


مرد کینه دار


مستی یا هشیار


خوابی یا بیدار


مستیم و هشیار شهیدای شهر


خوابیم و بیدار شهیدای شهر


آخرش یه شب ماه میاد بیرون


از سر اون کوه


بالای دره


روی این میدون


رد می شه خندون


یه شب ماه می اد


یه شب ماه میآد

۱ نظر:

ناشناس گفت...

به ياد «فرهاد» عزيز كه با آواز غريبانه اش اين شعر را مي خواند مردي كه در غبار غمبار و هياهوي زمانه گم شد و رفت. روحش شاد