شیطان می خواست كه خود را با عصر جدید تطبیق بدهد، تصمیم گرفت وسوسههای قدیمی و در انبار ماندهاش را به حراج بگذارد. در روزنامهای آگهی داد و تمام روز، مشتری ها را در دفتر كارش پذیرفت.
حراج جالبی بود: سنگهایی برای لغزش در تقوا، آینههایی كه آدم را مهم جلوه میداد، عینكهایی كه دیگران را بیاهمیت نشان میداد. روی دیوار اشیایی آویخته بود كه توجه همه را جلب میكرد: خنجرهایی با تیغههای خمیده كه آدم میتوانست آنها را در پشت دیگری فرو كند، و ضبط صوتهایی كه فقط غیبت و دروغ را ضبط می كرد.
شیطان رو به خریدارها فریاد می زد: "نگران قیمت نباشید! الان بردارید و هر وقت داشتید، پولش را بدهید."
یكی از مشتریها در گوشهای دو شیء بسیار فرسوده دید كه هیچكس به آنها توجه نمیكرد. اما خیلی گران بودند. تعجب كرد و خواست دلیل آن اختلاف فاحش را بفهمد.
شیطان خندید و پاسخ داد: "فرسودگیشان به خاطر این است كه خیلی از آن ها استفاده كردهام. اگر زیاد جلب توجه می كردند، مردم میفهمیدند چه طور در مقابل آن مراقب باشند.
با این حال قیمت شان كاملاً مناسب است. یكی شان "شك" است و آن یكی "عقدة حقارت". تمام وسوسههای دیگر فقط حرف میزنند، این دو وسوسه عمل می كنند."
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
۱ نظر:
" شک " و " عقده حقارت " . جالبه ! راستش ، تا حالا چنین چیزی رو نمی دونستم !!!
نباید فراموش کنیم شیطان هست که متأسفانه خیلی وقتا فراموش می کنیم و خدا رو از پس فاصله ها گم می کنیم و ...
باید عادت کنیم همیشه از شر شیطان به خدا پناه ببریم و با نام او شروع کنیم و به امید او ...
نماز ، قرآن ، دعا ، ذکر ... و صحیفه ی سجادیه که خیلی قشنگه . شاید بهترین راه برای پناه بردن به خدا باشه ... و شاید همین مطلب " شیطان جنس کهنه می فروشد " .........
ارسال یک نظر