عرفه و دکتر شریعتی

اگر به فرض که هيچ دليلي بر حقانيت و صلاحيت امام حسين(ع) نباشد، بعد آدم يك باردعاي عرفه بخواند، مي‌شود به «حسين» ايمان نياورد؟ نشناسدش؟ عاشقش نشود؟ديوانه‌اش نشود؟ آيا چنين چيزي امكان دارد؟«حمد و سپاس خدايي را سزاست که تير حتمي قضايش را هيچ سپري نمي‌شکند و لطف و محبت و هدايتش را هيچ مانعي باز نمي‌دارد و هيچ آفريده‌اي به پاي شباهت مخلوقات او نمي‌رسد....جهل و ناداني من و عصيان و گستاخي من، تو را باز نداشت از اينکه راهنمايي‌ام کني به سوي صراط قربتت و موفقم گرداني به آنچه رضا و خشنودي توست.پسهرگاه که تو را خواندم، پاسخم گفتي؛هرچه از تو خواستم، عنايتم فرمودي؛هرگاه اطاعتت کردم، قدرداني و تشکر کردي؛و هر زمان که شکرت را بر جا آوردم، بر نعمتهايم افزودي؛و اينها همه چيست؟جز نعمت تمام و کمال و احسان بي‌پايان تو!؟... من کدام يک از نعمت‌هاي تو را مي‌توانم بشمارم يا حتي به ياد آورم و به خاطر بسپارم؟... خدايا! الطاف خفيه‌ات و مهرباني‌هاي پنهاني‌ات بيشتر و پيشتر از نعمتهاي آشکار توست....خدايا ! من را آزرمناک خويش قرار ده آن‌سان که انگار مي‌بينمت.من را آنگونه حيامند کن که گويي حضور عزيزت را احساس مي‌کنم.خدايا!من را با تقواي خودت سعادتمند گردانو با مرکب نافرماني‌ات به وادي شقاوت و بدبختي‌ام مکشان.در قضايت خيرم را بخواهو قدرت برکاتت را بر من فروريز تا آنجا که تأخير را در تعجيل‌هاي تو و تعجيل را در تأخيرهاي تو نپسندم.آنچه را که پيش مي‌اندازي دلم هواي تاخيرش را نکندو آنچه را که بازپس مي‌نهي من را به شکوه و گلايه نکشاند....پروردگار من!... من را از هول و هراس‌هاي دنيا و غم و اندوه‌هاي آخرت، رهايي ببخشو من را از شر آنان که در زمين ستم مي‌کنند در امان بدار....خدايا!به که واگذارم مي‌کني؟به سوي که مي‌فرستي‌ام؟به سوي آشنايان و نزديکان؟ تا از من ببرند و روي بگردانند؛يا به سوي غريبان و غريبه‌گان تا گره در ابرو بيافکنند و مرا از خويش برانند؟يا به سوي آنان که ضعف مرا مي‌خواهند و خواري‌ام را طلب مي‌کنند؟... من به سوي ديگران دست دراز کنم؟ در حالي که خداي من تويي و تويي کارساز و زمامدار من....اي توشه و توان سختي‌هايم!اي همدم تنهايي‌هايم!اي فريادرس غم‌ها و غصه‌هايم!اي ولي نعمت‌هايم‌!...اي پشت و پناهم در هجوم بي‌رحم مشکلات!اي مونس و مأمن و ياورم در کنج عزلت و تنهايي و بي‌کسي! اي تنها اميد و پناهگاهم در محاصره اندوه و غربت و خستگي! اي کسي که هر چه دارم از توست و از کرامت بي‌انتهاي تو!...تو پناهگاه مني؛تو کهف مني؛تو مأمن مني؛وقتي که راه‌ها و مذهب‌ها با همه فراخي‌شان مرا به عجز مي‌کشانند و زمين با همه وسعتش، بر من تنگي مي‌کند، و......اگر نبود رحمت تو، بي‌ترديد من از هلاک‌شدگان بودمو اگر نبود محبت تو، بي‌شک سقوط و نابودي تنها پيش‌روي من مي‌شد....اي زنده!اي معناي حيات؛ زماني که هيچ زنده‌اي در وجود نبوده است....اي آنکه:با خوبي و احسانش خود را به من نشان داد و من با بدي‌ها و عصيانم، در مقابلش ظاهر شدم....اي آنکه:در بيماري خواندمش و شفايم داد؛در جهل خواندمش و شناختم عنايت کرد؛در تنهايي صدايش کردم و جمعيتم بخشيد؛در غربت طلبيدمش و به وطن بازم گرداند؛در فقر خواستمش و غنايم بخشيد؛...من آنم که بدي کردم من آنم که گناه کردممن آنم که به بدي همت گماشتممن آنم که در جهالت غوطه‌ور شدممن آنم که غفلت کردممن آنم که پيمان بستم و شکستممن آنم که بدعهدي کردم ...و ... اکنون بازگشته‌ام.بازآمده‌ام با کوله‌باري از گناه و اقرار به گناه.پس تو در گذر اي خداي من!ببخش اي آنکه گناه بندگان به او زيان نمي‌رسانداي آنکه از طاعت خلايق بي‌نياز است و با ياري و پشتيباني و رحمتش مردمان را به انجام کارهاي خوب توفيق مي‌دهد....معبود من!اينک من پيش روي توأم و در ميان دست‌هاي تو.آقاي من!بال گسترده و پرشکسته و خوار و دلتنگ و حقير.نه عذري دارم که بياورم نه تواني که ياري بطلبم، نه ريسماني که بدان بياويزمو نه دليل و برهاني که بدان متوسل شوم.چه مي‌توانم بکنم؟ وقتي که اين کوله‌بار زشتي و گناه با من است!؟انکار!؟چگونه و از کجا ممکن است و چه نفعي دارد وقتي که همه اعضاء و جوارحم، به آنچه کرده‌ام گواهي مي‌دهند؟...خداي من!خواندمت، پاسخم گفتي؛از تو خواستم، عطايم کردي؛به سوي تو آمدم، آغوش رحمت گشودي؛به تو تکيه کردم، نجاتم دادي؛به تو پناه آوردم، کفايتم کردي؛خدايا!از خيمه‌گاه رحمتت بيرونمان نکن.از آستان مهرت نوميدمان مساز.آرزوها و انتظارهايمان را به حرمان مکشان.از درگاه خويشت ما را مران....اي خداي مهربان!بر من روزي حلالت را وسعت ببخشو جسم و دينم را سلامت بدارو خوف و وحشتم را به آرامش و امنيت مبدل کنو از آتش جهنم رهايم ساز....خداي من!اگر آنچه از تو خواسته‌ام، عنايت فرمايي، محروميت از غير از آن، زيان نداردو اگر عطا نکني هرچه عطا جز آن منفعت ندارد.يا رب! يا رب! يا رب!...خداي من!اين منم و پستي و فرومايگي‌امو اين تويي با بزرگي و کرامتتاز من اين مي‌سزد و از تو آن ......چگونه ممکن است به ورطه نوميدي بيفتم در حالي که تو مهربان و صميمي جوياي حال مني....خداي من!تو چقدر با من مهرباني با اين جهالت عظيمي که من بدان مبتلايم!تو چقدر درگذرنده و بخشنده‌اي با اين همه کار بد که من مي‌کنم و اين همه زشتي کردار که من دارم....خداي من!تو چقدر به من نزديکي با اين همه فاصله‌اي که من از تو گرفته‌ام....تو که اين قدر دلسوز مني! ......خدايا تو کي نبودي که بودنت دليل بخواهد؟تو کي غايب بوده‌اي که حضورت نشانه بخواهد؟تو کي پنهان بوده‌اي كه ظهورت محتاج آيه باشد؟...کور باد چشمي که تو را ناظر خويش نبيند.کور باد نگاهي که ديده‌باني نگاه تو را درنيابد.بسته باد پنجره‌اي که رو به آفتاب ظهور تو گشوده نشود.و زيانکار باد سوداي بنده‌اي که از عشق تو نصيب ندارد....خداي من!مرا از سيطره ذلتبار نفس نجات ده و پيش از آنکه خاک گور، بر اندامم بنشيند از شک و شرک، رهايي‌ام بخش....خداي من!چگونه نااميد باشم، در حالي که تو اميد مني!چگونه سستي بگيرم، چگونه خواري پذيرم که تو تکيه‌گاه مني! اي آنکه با کمال زيبايي و نورانيت خويش، آنچنان تجلي کرده‌اي که عظمتت بر تمامي ما سايه افکنده....يا رب! يا رب! يا رب!».يا ثارالله يا سيدالشهداء يا اباعبدالله الحسين ادرکني و اشفع لنا عند الله ...(برادران و خواهران! عاجزانه از شما التماس دعا دارم، دعا کنيد خداي مهربان، حج و کربلا را روزي‌ام کند).

هیچ نظری موجود نیست: