پاس داشت ارزشها ....

دوست ناشناسی در پست « وقتی با ما اینطور می کنن !!» به این مسئله اشاره داشتند که " فكر نمي كنم جوانان ما با ارزشها بيگانه شده اند برعكس به نظر مي رسد حتي اينها كه امروز ظاهرا در مخالفت با نظام راي داده اند با اصول انقلاب مخالفتي ندارند " که خواستم در این قسمت کمی به آنچه در جامعه می گذرد بیشتر اشاره نمایم . ایشان از سیگاری بودن جوانان ما در گذشته و دمی به خمره و پکی به تریاک زدن پدرانمان صحبت کرده اند که الان با وجود تغییرات کشورمان و به روز شدن آنان و وجود وسایل ارتباطی بسیار کمتر در جوانان این مسائل ، قابل مشاهده است ....

نمیدانم منظورشان این بوده که با تغییر جامعه ، نوع تفریحات عوض شده و یا اینکه با وجود تغییرات جوانانمان سراغ این مسائل نمی روند ؟ !
به هر شکل توضیحاتی به نظرم میرسید که بهتر دیدم در یک پست جداگانه با خواننده این وبلاگ در میان گذاشته و جویای نظرات بقیه دوستان نیز بشوم چرا که این وبلاگ در ابتدا برای دانش اموزانم طرح ریزی شده بود که تا حرفهای خود را در ان منعکس کنند و شعارم این بود " دل گپ ، جایی برای به هم گفتن و از هم شنیدن " ...
به نظرم به ارزشها در گذشته بیشتر بها داده می شد ..... اینکه الان دختر و پسر جوان به راحتی سر پدر و مادر در حضور کسانی چون مدیر و معاون مدرسه ( که مثلا خیلی هم ازشان حساب میبرند ) فریاد می کشند ، باید دید در خانه چه بلایی سرشان می اورند !.... این مستقیما به نوع تربیت پدر و مادر بر می گردد ولی جامعه هم بی تقصیر نیست ، نوع نگاهی که ما به جوانان داریم و به یکباره آزادی هایی که ظرفیت ان را نداشتند ، در اختیارشان گذاشته شد و فرزند سالاری که در خانواده ها رواج یافته از عوامل این نوع رفتارها می باشد ....
دوستی اشاره داشتند به اینکه اگر «ترس نبود ..... » !! بله اگر ترس نبود و مثل قدیم بساط مشروب فروشی ها برپا بود مطمئنا وضع بدین منوال که میبینید نبود ..... یکی از بستگان جوانمان که تازه ازدواج کرده اند جدیدا به « وارنا » مسافرت کرده بودند و باید میدید از هموطنان جوان ایرانی که خود را در مشروب خفه کرده بودند چه می گفتند !!!! ...... و چرا راه دور برویم همین دوبی که تا پایشان به فرودگاه میرسد همه چیز فراموش میشود ! ......
منظور من از ارزشها همانی است که اگر در ما درونی شده باشد دیگر هر کجای دنیا هم که باشیم آنها را زیر پا نخواهیم گذاشت به عنوان مثال همین زوجی که به وارنا رفته بودند نمازشان را می خواندند و لب به مشروب نزده بودند .......
منظور از ارزشها همان است که اگر درونی شده باشد ، جناب آقایان ....... با کمی" فشار" از انها روی بر نمی تافتند اگر به ان عقیده ی کامل داشتند ....... منظور از ارزشها همان است که اگر در صفی مثلا نانوایی یکی از بستگانمان را دیدیم ، نخواهیم که چند نفر جلوتراز ما نوبتشان از بین برود تا ما به واسطه ایشان زودتر به هدفمان برسیم .....
جالب است بدانید در بانک بودم و خانم جوانی به همراه فرزندش از خانمی که جلوی من بودند تقاضا کردند فیش تلفنشان را پرداخت نمایند و ان خانم هم از سر ناچاری و در رودربایستی پذیرفتند . خانم تقریبا مسنی که قبل از این خانم جوان بودند به ایشان تذکر دادند که این کار صحیحی نیست و نوبتشان را رعایت کنند ، زن جوان ناراحت شد و شروع به غر غر کرد و خانمی که قبض را گرفته بود قبضش را پس داد ... غر غر زن جوان به راه بود ، گفتم خانم مسن حق دارند ، ماه رمضان است و همه روزه دار و زمان برای همه مهم است ، گفت : می خواهم با دخترم به مسجد بروم و نمیرسم !! ..... گفتم نماز جماعت کار پسندیده ای است ولی الان حق الناس به گردن شماست ، با من هم مخالفت کرد و اینها همه در جلوی چشمان ان طفل معصوم رخ می داد ........
حتما یادتان هست که مادرانمان هنگام مواجه شدن با نانی روی زمین خم می شدند ان را برداشته و می بوسیدند و به کناری می گذاشتند تا کسی از روی ان رد نشود ، این را جلوی چشمان ما انجام می دادند و ما نیز برایمان عادت شد ..... الان در مدرسه ای که من در آن خدمت می کنم چون بچه ها تا ساعت 5/2 در مدرسه هستند با خود ناهار می اورند ، عده ای ( انگشت شمار !!) با خود سفره ای می اورند و زیر ظرفهایشان پهن می کنند ، عده ای نیز می خورند بعد زمین را تمیز میکنند ( اگر خورده غذایی مانده باشد ) و عده ی بسیاری خورده غذاها را روی زمین رها می کنند و می روند ..... به ترفند های مدیریت کاری ندارم و به صحبت هایی که با ایشان می شود فقط نوع برخورد بچه ها را با این موضوع خواستم بدانید که همه ی اینها ارزش است ......
خوب است که به انسانها امیدوارانه نگاه کنیم ، خوب است که انسانها را دوست بداریم ، خوب است که با امید به جوانانمان بنگریم ولی قرار نیست چشممان را کاملا به روی حقایق ببندیم ......
شاید خیلی امیدوارانه نگاه کردن هم کار درستی نباشد باید برای بعضی چیزها که در قدیم ارزش بود احترام قائل شد و انها را به جوانمان آموخت ......
همه ی اینها به ما که بزرگتریم و مسئول آموزش بر می گردد ، نه به کودک که خشت خام است .... به همین جهت جمله ی همکارم که فرمودند « ارزشها را رشد دهیم » برایم سنگین تمام شد چرا که در ابتدا باید ارزشها را آموخت ، بعد رشد داد .......
ما هنوز نمیتوانیم طرز گفتگو با دبیرانشان را به انها بیاموزیم ، طرز نشستنشان در کلاس ، حرمتی که باید برای معلم قائل باشند ، نمیدانم شاید اطرافتان کمتر با این مسائل در گیر باشید ولی آنچه من می بینم حاکی از این است که بچه ها خودسر شده اند ........
درسی داریم دو واحدی به نام کار ورزی برای بچه های هنرستان که باید در تابستان بگذرانند ، با تمام خط و نشانهایی که برایشان کشیده ام که اگر نگذرانید ، دو واحدتان پاس نشده و موفق به گرفتن مدرک نمی شوید ، با این حال مسافرتشان را رفتند ، غیبتشان را کردند و با تاخیر در محل کارشان حضور یافتند !!!! ...( البته من هم به فراخور حالشان با ایشان برخورد کردم که سال بعدی ها تکرار نکنند ) !!
شما شاید فراتر را مینگرید ، اما من حس میکنم همین جزییات مهم است ، شاید اگر مجبور شوند ،همه ی اینها را به اجبار بیاموزند و اجرا کنند، ولی انچه اهمیت دارد نوع نگاهشان است به این نوع مسائل ، چرا که اگر ان فشار برداشته شود ان می کنند که قبلا می کردند ...... فرهنگ زمانی معنا پیدا می کند که درونی شده باشد ، دیگر آلمان باشی یا ایران و در خانه ی پدری فرقی نمی کند ، سیگار نمی کشی ، مشروب نمی خوری ، دعوا با کسی نداری ، احترام به حقوق دیگران می گذاری و ........
امیدوارم قانع شده و موفق باشید
88/6/13

۴ نظر:

ناشناس گفت...

كمي دقت
يك نگاه تاريخي به خودمان بياندازيم - نسل قبلي ما از بغل كردن بچه در مقابل پدر و مادر بعنوان يك عمل بي ادبانه پرهيز مي كردند - هنوز بسياري آداب ظاهرا ابتدائي در بخش هائي از ايران خصوصا جنوب كشور وجود دارد- هنوز خيلي از خانواده ها از شوهر دادن دختر كوچكتر تا بودن دختر بزرگتر پرهيز مي كنند - اينها ارزش است يا نه؟ شما خانم معلم فرزندتان را پيش پدر و مادرتان بغل نمي كرديد؟ عمل ضد ارزشي انجام داديد؟
جمله درستي نوشته ايد "فرهنگ زمانی معنا پیدا می کند که درونی شده باشد" اما كدام فرهنگ ارزش است؟ راست مي گوئيد زمانه فرزند سالاري است - دانش آموزان احترام يا ترس گذشته را از دبيران ندارند - اما اينها دليل بر اينكه جوانان ما از ارزشها دور شده اند نيست - بله شاهديم كه ايرانيان وقتي به خارج مي رند آن كار ديگر مي كنند. - اما بسياري هم نمي كنند مثل همان دوست شما - تازه توجه كنيد كه قشر خاصي از جامعه به دوبي و امثالهم مي رود اما توده مردم ايران كه ملاك ما در ارزيابي آنها هستند نه يك قشر خاص نه م يتوانند دوبي بروند و نه اهل آن كار ديگرند- من فكر مي كنم شما خسته ايد حق داريد - كاش در اين خستگي مفرط مومنين سرزمين ما كه بار همه سختي هاي جامعه را مي كشند شانه ثوابي براي آسايش بود
اگر جامعه را اينگونه كه من ترسيم كردم ببينيد هم آرامش بيشتري خواهيد داشت و هم نتايج انتخابات را واقعي تر پيش بيني و باور مي كرديد و هم مشكلات پس از آن را عظيم تر از آنچه هست نمي ديديد

آرزو مي كنم در اين ماه خدا كه مي گويند آخرش مغفرت است براي شما هم مغفرت هم آرامش باشد

خانم معلم گفت...

شما متوجه جوی که من در ان از ارزشها سخن گفته ام نشده اید ..... صحبت بر سر دانش اموز است .....
بله بعضی چیزها در قدیم شاید به عنوان احترام به بزرگتر بکار بده نمی شد ولی باز ضد ارزش نبود ... شاید پدر من مرا نبوسیده باشد ولی ما محبت را به طرق دیگر از والدینمان دریافت کرده ایم .... اما بی احترامی چیزی نیست که بخواهیم براحتی از ان بگذریم ... در مدارس ما یکی از معضلاتی که عموما معلمان از ان رنج می برند همین است .....
ضمنا اگر کل جامعه ی ما توان رفتن به خارج از کشور را داشتند شاید ان مدینه فاضله ای که پیش خود رسم کرده اید ، نباشند .....
آنچه گفته ام به خسته بودن و نبودن بر نمی گردد ، به فراوانی عمل بر می گردد .....
من نیز در این ماه خدا برای شما مغفرت و آرامش آرزومندم

ناشناس گفت...

من نوشتم :"اينها دليل بر اينكه جوانان ما از ارزشها دور شده اند نيست"
شما نوشتيد:"شما متوجه جوی که من در ان از ارزشها سخن گفته ام نشده اید ..... صحبت بر سر دانش اموز است"
آيا دانش آموزان جوانان نيستند؟

من نوشتم :" اما بسياري هم نمي كنند مثل همان دوست شما"
شما نوشتيد:"اگر کل جامعه ی ما توان رفتن به خارج از کشور را داشتند شاید ان مدینه فاضله ای ..."

فرق تفكر من با شما همين كلمه "شايد" شما و "بسياري" من است . شما به چيزي كه خودتان هم -اطمينان- نداريد به مرثيه نشسته ايد و من- حكم- بر برائت "بسياري" كه هنوز جرمشان ثابت نشده است مي دهم.انصاف بدهيد كداممان با انصاف تريم؟

ريشه گمراهي انسان از همين نكات ظريف شروع مي شود به چيزي كه اطمينان ندارد حكم كلي صادر مي كند - آيا در داستان خلقت، فرشته ها نبودند كه خلقت انسان خطاكار را هم بر خدا ايراد گرفتند؟ و خداوند در پاسخ گفت چيزي را من ميدانم كه شما نمي دانيد.

نوشته ايد: "ولی ما محبت را به طرق دیگر از والدینمان دریافت کرده ایم " جان كلام را گفته ايد -"طرق ديگر" - آيا فكر نمي كنيد ما و جوانان ما هم بايد راههاي ديگري را براي احترام با خفظ ارزش ها بيابيم؟ آيا اين يافتن تلاش و خلاقيت نمي خواهد ؟ ارزش ها نه تغيير كرده اند و نه در جامعه ما از بين رفته اند شكل دستيابي به آنها را بايد بيابيم طوري كه به زبان جهاني بيان شود و هم در داخل به جواني كه امروز به زبان جهاني حرف مي زند و دسترسي دارد بگوئيم و هم به جهاني كه تشنه اخلاق اسلامي است.

اين كوتاهي ماست - همه ما - كوتاهي مسئولان بيشتر - كوتاهي معلمين - كوتاهي من وبلاگ خوان - اما كوتاهي ماست - جوان ايراني سخت به دنبال ارزشهاست - كافي است نسيم عدالت بوزد - مثل خيل جواناني كه در دوران دفاع مقدس مي تاختند - جوان امروز هم آماده سوت شروع مسابقه است.

خانم معلم گفت...

من و شما دعواي انگوري داريم !!! ......... حكايتش را بايد بدانيد ....آنچه شما در آخر مطالبتان ذكر فرموده ايد من بارها و بارها در عناوين مختلف مطرح نموده ام ....بله جوان ما بي تقصير است و همه ي آنچه نمي داند بر من مادر ، معلم و .... است كه بايد از ما خرده گرفته شود ..... اما انچه ديده ميشود حكايت از نبود اين ارزشهاست ....بله بايد خلاقيت به خرج داد ، جور ديگر بايد ديد ، چنانكه بسياري از همكاران ما هستند كه با عملكردي ديگر گونه تاثير بسيار بر بچه ها دارند ..... ولي اين بايد عرف شود ، بايد فرهنگ روي ان كار كند ، با يكي دو معلم در سطح كلان كاري از پيش نمي رود ...و مشكل در اين است كه به اين مسائل بي توجهيم وگرنه منم مي دانم كه همهي اين كوتاهي ها از ماست نه از جوان ما .....